فصل دوم: وجود - نقد برهان ناپذیری نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

نقد برهان ناپذیری - نسخه متنی

عسکری سلیمانی امیری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به تعريف حدّي و رسمي برنمي گردد و بهتر آن است كه به اين نوع توصيفات تعريف نگوييم بلكه، يا آن‏ها را شبه تعريف قلمداد كنيم و يا صرفاً به همين عنوان توصيف بسنده كنيم. اين كه مي ‏گوييم اوصاف داخل در معناي اسم خاص نيستند، به اين معنا نيست كه هر وصفي براي ذات مسمّا امكاني باشد، بلكه ممكن است وصف براي ذات ضروري باشد، ولي داخل در معناي لفظ نباشد؛ مثلاً وقتي انسان معيني را «علي » مي ‏ناميم، انسان بودن در معناي «علي » نهفته نيست، گر چه انسان بودن براي ذات علي ضروري است. بنابراين ،تعلق داشتن به حوزه خاص قيد براي مسمّا نيست تا جزء معناي اسم باشد. اگر همين مطلب را به زبان منطق بيان كنيم مي ‏توانيم بگوييم اوصاف ضروري براي ذات مسمّا، از قبيل لوازم لاينفك مسمّا هستند و حمل لوازم ذات مسلما ‏بر مسمّا ضروري است، گر چه تحليلي نيست. بنابراين، كسي كه خداوند را با شهود عرفاني خود ضروري يافته است مي ‏تواند او را به واجب الوجود توصيف كند و يا كسي كه او را كامل مطلق يافته است مي ‏تواند او را به كامل مطلق توصيف كند. هم‏چنين كسي كه كامل مطلق را تصور كرده و با برهان، كامل مطلق را واحد يافته مي ‏تواند لفظ جلاله را بر ذات كامل مطلق وضع و توصيف كند. در هر سه حالت قضيه‏اي كه تشكيل مي ‏شود موضوع اسم خاص جلاله است و محمول آن وصفي از اوصاف ضروري خدا است و اين قضيه، تحليلي و توتولوژيك نيست.

فصل دوم: وجود

وجود را بايد از دو جنبه مفهوم و مصداق مورد توجه قرار داد:

1 - مفهوم وجود

در مفهوم وجود از چند جهت مي ‏توان بحث كرد: آيا مفهوم وجود بديهي است؟ ملاك بداهت مفهوم وجود چيست؟

آيا مفهوم وجود تعريف‏پذير است؟

بداهتِ مفهوم وجود

يكي از مباحثي كه در مورد وجود مطرح مي ‏شود اين است كه مفهوم آن بديهي است؛ به اين معنا كه واژه «وجود» در زبان عربي و «هستي » در زبان فارسي و هر واژه ديگري به اين معنا در هر زباني شنيده شود، صاحبان و آگاهان به آن زبان معنايي را مي ‏فهمند كه براي آن‏ها بديهي است؛ يعني اين معنا را با تعريف به دست نياورده‏اند، حتي تصديق به بداهت مفهوم وجود نيز بديهي است.

بداهت مفهوم‏

مفهومي را بديهي مي ‏دانيم كه در علمِ به آن بي ‏نياز از مفاهيم ديگر باشيم، خواه قابل تعريف باشد يا نباشد، لذا مفاهيمي كه از راه اندام‏هاي حسي به دست مي ‏آيند، مانند سفيدي ، شيريني ، نرمي ... مفاهيمي بديهي ‏اند، به اين معنا كه با اندام‏هاي حسي مي ‏توانيم مجهولات مفاهيم حسي خود را معلوم كنيم و در معلوم كردن آن نيازي به تعريف نداريم، بلكه شايد قبل از احساس، تعريف ممكن نباشد، چنان كه از ارسطو چنين رسيده كه «من فقد حسّاً فقد فقد علماً». اما مفاهيمي كه حسي نباشند، يا نظري ‏اند و با تعريف به دست مي ‏آيند و يا بديهي ‏اند. كه در صورت بديهي بودن، براي رسيدن به آن حتي به حس و يا علم حضوري هم نياز نداريم، گرچه ممكن است، مفاهيم حسي زمينه را براي حصول آن مفاهيم بديهي فراهم كنند. ظاهراً مفهوم وجود از همين نوع است، زيرا نمي ‏توانيم با اندام‏هاي حسي آن را درك كنيم.

ملاك بداهت مفهوم‏

با توجه به مطلب فوق ملاك بداهت مفهوم اين است كه يا از راه حس به دست آيد و يا اين كه تعريف‏پذير

/ 219