جبر الهى عذر بدتر از گناه - اهل بیت در آیه تطهیر نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اهل بیت در آیه تطهیر - نسخه متنی

سید جعفر مرتضی عاملی؛ مترجم: محمد سپهری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

جبر الهى عذر بدتر از گناه

بيهقى و ديگران روايت كرده اند: از عايشه درباره اميرالمؤمنين على بن ابى طالب - رضى الله عنه - سؤال شد. او پاسخ داد: ميل نداشتم كه درباره اش چيزى بگويم. او محبوب ترين مردمان نزد رسول خداصلى الله عليه وآله بود. ديدم كه رسول خداصلى الله عليه وآله عباى خود را بر سر على، فاطمه، حسن و حسين كشيد و گفت:اينان اهل بيت من هستند. خدايا! پليدى را از آنان دور ساز و آنان راپاكيزه گردان.

به او گفتند: پس چرا به جنگ او رفتى؟

پاسخ داد: من پشيمان هستم. آن كار مقدر شده بود. (10) .

ام المؤمنين با جبر الهى سرزنش را از خود دور مى سازد و به گمان خودتوانسته بدين وسيله خويشتن را تبرئه يا دست كم تا حد زيادى از گناه خويش بكاهد. بسيارى از افراد در مسائلى كه نتوانسته اند برايش توجيه معقول و قابل قبولى دست و پا كنند، به جبر الهى استدلال نموده وبدين وسيله كار خود را به خداوند سبحان حواله داده و تهمت را مستقيما به ذات حق متوجه ساخته اند.

عقيده جبر از بقاياى عقيده اهل كتاب است كه كتاب هاى آنان بدان تصريح دارد. در تورات به صورت كاملا آشكار و در تلمود و انجيل هم آمده است. (11) .

خداوند سبحان اين عقيده را از يهود حكايت كرده مى فرمايد:

وقالت اليهود يد الله مغلولة غلت ايديهم ولعنوا بما قالوا بل يداه مبسوطتان ينفق كيف يشاء (12) ;

يهوديان گفتند: دست خدا بسته است، اين گفتار دروغ است، دست آنها بسته شده به لعن خدا گرفتار گرديدند، بلكه دو دست خدا [دست قدرت و رحمت او] گشاده است و هرگونه بخواهد انفاق مى كند.

آن گاه اين اعتقاد را از مشركان هم حكايت مى كند:

سيقول الذين اشركوا لو شاء الله ما اشركنا و لا آباؤنا ولا حرمنا من شى ء كذلك كذب الذين من قبلهم; (13) .

آنان كه شرك آوردند خواهند گفت: اگر خدا مى خواست ما و پدران مامشرك نمى شديم و چيزى را حرام نمى كرديم (بدين گفتار جاهلانه جبريان)پيشينيان آنان تكذيب رسل كردند.

پس از آن هم به رغم مبارزه جدى اسلام با اين عقيده و تلاش هاى ستودنى، اين دين جاودانى در جهت ريشه كن كردن آن از عقل و انديشه انسان عرب كه مغلوب اهل كتاب و متاثر از رسوبات شرك بود، هم چنان بر تفكرو انديشه بسيارى از مردمانى كه به اسلام گراييدند، حاكم ماند. اما اين كارساده و آسان نبود. اين عقيده به حيات خود ادامه داد و در موضع گيرى ها وتصريحات، بسيارى از آنان آشكار گشت، حتى نزد كسانى هم كه سهمى درحكومت و سلطنت داشتند و بلكه نزد بالاترين رده رهبرى كه زمام حكومت پس از رسول خداصلى الله عليه وآله را به دست گرفته بودند، ظهور يافت. به علاوه اين عقيده در بسيارى از مواضع و سخنان خلفاى پس از پيامبرصلى الله عليه وآله به استثناى على عليه السلام و آن گاه در سخنان معاويه، عايشه، خالد بن وليد، عمربن سعد، منصورو افراد بسيار ديگرى آشكار شد كه با مراجعه به متون تاريخى روشن مى شود.

اين عقيده همان كليد جادويى بود كه به وسيله آن رمزها باز و گنج هاگشوده و تمامى اعتراضات دفع و كليه نقاط نفوذ بسته مى شد. همين عقيده بودكه عثمان، تمسك خويش به حكومت را توجيه كرد تا اين كه كشته شد. عايشه هم خروج خود را براى جنگ با اميرالمؤمنين على عليه السلام، و معاويه دربيعت براى فرزند شراب خوار و فاجرش براى خلافت بدان احتجاج كرد.عمربن سعد هم براى كشتن امام حسين عليه السلام سرور جوانان اهل بهشت وارتكاب فاجعه كربلا بدان استدلال كرد.

خالد بن وليد هم در قتل مالك بن نويره و ياران مسلمانش بدان احتجاج نمود. همين عقيده بود كه معاويه ومنصور عباسى، بازداشتن مردمان از رسيدن به حقوق خود از بيت المال رابدان توجيه كردند. موارد فراوان ديگرى هم هست كه ما در اين مختصرمجال برشمردن و تتبع آن را نداريم و با مراجعه به منابع موجود در پاورقى معلوم مى شود. كار به همين جا ختم نشد، بلكه احاديث فراوانى هم در تاييداين عقيده و تاكيد، ترويج و نشر آن از زبان پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله ساخته شد. بامراجعه به منابع، گوشه اى از آنچه بيان كرديم معلوم مى شود. (14) .

اميرالمؤمنين على عليه السلام با اين عقايد فاسد وارداتى مبارزه كرد و در مقابل آن ايستاد. خطبه ها و سخنان آن حضرت سرشار از مطالبى است كه بر تباهى وفساد اين عقيده دلالت مى كند. شهرت اين اقدام على عليه السلام و اين كه او پرچم داراين مبارزه بود، ما را از بيان شواهد فراوان آن بى نياز مى گرداند.

1) منابع اين روايت را در فصل دوم همين بخش ملاحظه كنيد.

2) جوامع الجامع، ص 372 (پاورقى).

3) الطبقات الكبرى، ج 2، ص 232; مسند احمد، ج 6، ص 34 و 228; الجمل، ص 82 - 83; انسان الاشراف، ص 544 و 545 نيز ر.ك: ارشاد مفيد، ص 107 و كتاب هاى گوناگونى كه از نماز ابوبكردر بيمارى پيامبرصلى الله عليه وآله بحث كرده اند.

4) ينابيع الموده، ص 55 و 130; مناقب خوارزمى، ص 76.

5) تحريم (66) آيه 4.

6) الكلمة الغراء فى تفضيل الزهراء، ص 205; الاصول العامة للفقه المقارن، ص 156.

7) مختصر التحفة الاثنى عشريه، ص 152.

8) اصول كافى، ج 1، ص 287 و ر.ك: تفسير فرات، ص 110; تفسير عياشى، ج 1، ص 250; بحار الانوار،ج 35، ص 211.

9) شواهد التنزيل، ج 2، ص 72 - 73.

10) المحاسن و المساوى، ج 1، ص 471 و ر.ك: شواهد التنزيل، ج 2، ص 38 - 39; تفسير نورالثقلين،ج 4، ص 276; مجمع البيان، ج 8، ص 357; بحار الانوار، ج 35، ص 222.

11) ذكر موارد آن موجب طولانى شدن بحث و خروج از موضوع مى گردد. خواننده گرامى به منابع آن مراجعه كند.

12) مائده (5) آيه 64.

13) انعام (6) آيه 148.

14) آنچه گذشت در منابع مختلف پراكنده است. كسانى كه مى خواهند بدان آگاهى يابند بعضى ازآن را مى توانند در اين منابع پيدا كنند:

تاويل مختلف الحديث، ص 5 - 6، 29، 45، 48، 82، 83، 128 و 235، 236; الهدى الى دين المصطفى، ج 2، ص 162 و 271; المصنف، ج 1، ص 119 - 122 و ج 6، ص 356; حياة الصحابه،ج 2، ص 12، 94 - 95 و 230 و ج 3، ص 487، 492، 501 و 529.

/ 89