آراى عروه كه دوست داشت براى خاله اش عايشه فضيلت رديف كند،خصوصا درباره على عليه السلام غير قابل اعتنا است. عروه بغض و كينه شديد ودشمنى و عداوت بزرگى از على عليه السلام در دل داشت تا آن جا كه هرگاه نام على عليه السلام برده مى شد، از او بدگويى و انتقاد مى كرد (13) و او را ناسزا و دشنام مى داد ودستانش را بر هم مى زد. (14) اسكافى او را از جمله تابعينى شمرده است كه اخبارزشتى درباره على عليه السلام مى ساختند. (15) . عبد الرزاق صنعانى از معمر روايت كرده كه گفت: زهرى دو حديث ازعروه از عايشه درباره على عليه السلام داشت. روزى درباره اين دو حديث از وى پرسيدم. پاسخ داد: مى خواهى با آن دو و حديثشان چه كنى؟ همانا كه من هردو را متهم به بدخواهى بنى هاشم مى دانم. (16) مردم براى استماع روايات اواجتماع مى كردند. (17) به ابن عمر گفت: ما نزد اين پيشوايان خود مى نشينيم. آنان سخن مى گويند و با اين كه مى دانيم حق غير آن است، آنان را تصديق مى كنيم،به ستم قضاوت مى كنند و ما آنان را تقويت مى كنيم و اين قضاوتشان رانيكو مى شماريم. نظر تو در اين باره چيست؟ پسر عمر به او گفت:پسر برادرم! ما نزد رسول خداصلى الله عليه وآله بوديم و آن را نفاق مى شمرديم، ولى نمى دانم كه از نظر شما چگونه است؟ (18) .