مصونیت قرآن از تحریف نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
و آنـچـه بـه شـيعه در مورد تحريف قرآن نسبت داده مى شود چيزى جز عيبجويى و هوچى گرى نـيـسـت , چـرا كـه اثرى از اين مساله در عقايد شيعيان يافت نمى شود و هرگاه ما عقايد شيعه را درباره قرآن بررسى كنيم خواهيم ديد كه آنان متفقا حريم مقدس كتاب خدا را از هرگونه تحريف , پـاك و مـنزه مى دانند .اگر به راستى آنها قرآنى غير از قرآنى كه مى شناسيم داشتند, مردم از آن باخبر مى شدند.فـرامـوش نـمى كنم نخستين بار كه از سرزمين شيعيان ديدن مى كردم پاره اى از اين شايعات در ذهـنـم جـاى داشـت , لـذا هرگاه يك كتاب بزرگ و ضخيمى را مى ديدم فورا آن را برداشته ورق مى زدم شايد آن قرآن پندارى را پيداكنم , امابه زودى اين پندار خام برباد رفت و دانستم كه اين هم يكى از شايعه ها و تهمتهاى دروغين عليه شيعيان است , براى بدبين كردن مردم [ناآگاه ] به آنها.امـا هـنـوز هستند كسانى كه كتاب فصل الخطاب را به رخ كشيده با كمال بى انصافى مى خواهند مسووليت اين كتاب را به گردن آنان بيندازند .اى بسا كتابها كه نوشته مى شود و درحقيقت جز از راى نويسنده و مولفش حكايت نمى كند و در آنها خوب و بد, حق و باطل , راست و دروغ و درست و نادرست گنجانده شده است [اگر وجود چنين كتابهايى دليل قول به تحريف باشد] .اين تهمت بـه اهـل سـنـت و جماعت بهتر مى چسبد تا به شيعه ((164)) .سپس سخنان استاد محمد مدنى را يـادآور شـده مـى افزايد: وقتى كتابها و مسانيد و صحاح اهل سنت و جماعت پراست از رواياتى كه گـاهـى ادعـاى نـقـصان و گاهى ادعاى زيادى در قرآن دارد, پس اين همه اهانت به شيعه ـكه اجماع بر بطلان و پوچى اين ادعا دارندـ براى چيست ؟ امـا مساله مهم اين است كه دانشمندان و محققان شيعه و سنى چنين روايتهايى را باطل دانسته , آن را شـاذ و كـمـيـاب شـمـرده اند و با ادله اى قانع كننده ثابت كرده اند, قرآنى كه در دسترس ما قـراردارد هـمـان قرآنى است كه بر پيامبرمان حضرت محمد (ص)نازل شده و هيچ افزايش و كاستى يا تبديل و دگرگونى در آن رخ نداده است .چـگـونـه اهـل سـنـت و جماعت در رابطه با روايتهايى كه نزد شيعيان ارزشى ندارد بر آنان خرده مى گيرند با اين كه صحاح خودشان درستى اين روايات را اثبات مى كند ((165)) .اين بود بخشى از گواهيهاى بسيار روشن , بر پاك بودن موضع دانشمندان شيعه از مساله تحريف و اين كه هيچ يك از محققان سرشناس آنها چنين نظريه اى ندارند, جز گروهى بسيار ناچيز ـكه در مـيـان شيعيان به حساب نمى آيندـ همانند حشويه و ناقلان حديث كه آنها نيز در بين اهل سنت از جايگاه و منزلتى برخوردار نيستند.ايـن مـسـالـه خـيـلـى روشـن است كه عقيده اى را نمى توان به گروهى نسبت داد, هنگامى كه سـرشـنـاسان و برجستگان آن گروه بدان معتقد نباشند .از اين جاست كه مى گوييم : شايد امر بر بـرخـى از نـويـسندگان مشتبه شده كه تير به تاريكى پرتاب كرده و اين عقيده پوچ را به شيعيان نسبت مى دهند.[تهمتهاى ناروا] يكى از نويسندگان پيشين ابن حزم ظاهرى است كه شيعيان را متهم كرده , مى نويسد: همه اماميه ـدر قـديـم و جـديدـ معتقدند قرآن دگرگون گشته , برخى مطالب ـكه جزء قرآن نبوده ـ بدان افـزوده , بـخـشـهـاى فراوانى از آن كاسته و قسمتهاى زيادى نيز تبديل شده است , به جز على بن حسين سيدمرتضى علم الهدى كه تحريف قرآن را انكاركرده , قائل آن را كافر مى شمارد و همچنين دو يـار او ابـويـعـلى ميلاد طوسى و ابوالقاسم رازى ((166)) .اى كاش شيعيان قائل به تحريف را نام مى برد, زيرا مذهب شيعه ـكه به امامت و اصل عدل معتقدندـ جز راهى كه سيدمرتضى و استادش شـيخ مفيد و معاصرش شيخ طوسى و همانند ايشان پيموده و ترسيم كرده اند نيست .بنابراين جدا كـردن چـنـيـن اشـخاصى , به معناى خارج نمودن سران مذهب و سرشناسان طايفه است , چراكه مذهب و طريقت , در اين برجستگان تجسم مى يابد, نه در افرادى ناچيز و ناشناس .