1ـ رساله اى ناشناس قائلان به تحريف به رساله اى اعتماد كرده اند كه نويسنده اش دقيقا شناخته شده نيست و با اين كه يـك مـتـن بـيـشتر نيست , نامهاى متعددى دارد و با نام رساله ناسخ و منسوخ به سعدبن عبداللّه اشـعـرى (مـتـوفاى 310هـ .ق ) و با نام ماورد فى صنوف آيات القرآن به محمدبن ابراهيم نعمانى (مـتوفاى 360هـ .ق .) و با نام رساله محكم و متشابه به سيدمرتضى (متوفاى 436هـ .ق ) منسوب گشته است ((444)) .
انتساب رساله به اشعرى
عـلامـه مـجلسى پس از آن كه رساله منسوب به نعمانى را به طور كامل نقل كرده , مى نويسد: يك كتاب قديمى يافتم كه با اين عبارت شروع شده :حدثنا جعفربن محمدبن قولويه, قال: حدثنى سعد الاشعرى ابوالقاسم ـو هو مصنفهـ الحمدلله الذى ب, جـعـفربن محمدبن قولويه براى ما روايت كرد كه ابوالقاسم سعد اشعرى ـنويسنده كتاب ـ براى ما ايـن چـنـيـن حـديـث گـفـت : الـحمدللّه ب وصلى الله على محمد واله, مشايخ ما از اصحابمان از ابـوعـبـداللّه (ع) روايـت كـرده انـد كـه گفت : اميرالمومنين (ع) فرمود:ب ((445)) آن گاه حديث را همان طور كه در رساله نعمانى آمده ـبا كمى تفاوت ـ نقل كرده است .از سـوى ديـگر مى دانيم ابن قولويه از سعد روايتى ندارد, مگر به واسطه برادر يا پدرش .حسين بن عبيداللّه مى گويد: از ابن قولويه پرسيدم : آيا سعد براى تو حديث گفته است ؟ پـاسـخ داد: خـيـر, بلكه پدر و برادرم از او برايم حديث گفته اند و من ـبيش از دو حديث ـ از سعد نشنيده ام .و در روايت ديگرى مى گويد: بيش از چهار حديث ((446)) .از اين جاست كه محقق طهرانى مى گويد: شايد از سند چيزى افتاده است ((447)) .از اينها كه بگذريم , تازه سند روايت سعد از امام صادق (ع) مجهول است , چراكه مى گويد: مشايخ ما از اصحابمان از ابوعبداللّه (ع) روايت مى كنند.
انتساب رساله به نعمانى
اما انتساب رساله به نعمانى از اين جا ناشى شده كه در مقدمه آن ـپس از حمد خدا و درود بر پيامبر و آلـش وبــ نـوشـتـه شـده : قـالـ ابوعبدالله, محمدبن ابراهيم النعمانى فى كتابه فى تفسير القران, ابوعبداللّه محمدبن ابراهيم نعمانى در كتاب تفسير خود مى گويد: ابن عقده از جعفى از ابن مهران از حـسـن بـن عـلـى بـن ابـى حمزه بطائنى از پدرش از ابن جابر روايت كرده كه شنيدم ابوعبداللّه جعفربن محمد امام صادق (ع) فرمود:ب ولـى ظاهر اين تعبير نشان مى دهد كه نويسنده رساله , شخصى غير از نعمانى بوده است , چراكه از كتاب نعمانى در تفسير نقل مى كند, درنتيجه , بايد اين رساله غير از آن كتاب تفسير باشد .افزون بر آن : سـنـد ايـن روايـت هـم ـبا وجود بطائنى ـ بسيار ضعيف است .عياشى مى گويد: از ابن فضال درباره او پرسيدم , پاسخ داد:دروغـپـرداز و مـلـعـون اسـت , من بر خود روا نمى دانم حتى يك حديث از او نقل كنم .همچنين مى گويد: من از خدا شرم دارم از او روايت كنم ((448)) .
انتساب رساله به سيدمرتضى
هـيـچ يـك از كـسـانى كه شرح حال مولفان را نوشته اند, اين رساله را به سيدمرتضى (علم الهدى ) نسبت نداده اند و در شمار تاليفات فراوان او نيز نيامده است .علاوه بر آن كه اين رساله با راى صريح سيد در مورد مصون بودن قرآن از تحريف مخالف است .مـحققان گفته اند: اين رساله به طور كامل از اول خطبه تا پايان خاتمه از روى رساله منسوب به نـعـمـانـى نـسـخـه بـردارى شده و هيچ فرقى با آن ندارد. ((449)) احتمال دارد, كسى كه از آن نسخه بردارى كرده ـاتفاقاـ همنام سيد بوده , پس بين نسخه بردار و نويسنده اشتباه شده است .بـه هـر صـورت , رساله اى اين چنين كه نه نويسنده اش شناخته شده است و نه نسخه بردارش و نه سـنـد درسـتـى دارد و هـيـچ يك از بزرگان علم حديث , آن را توثيق نكرده اند, نمى تواند مدرك انـتـخاب نظريه و مرجع طالب علم قرارگيرد .حال ديگر كتابهايى كه اين طايفه در اثبات مساله تحريف به آن اعتماد كرده اند بهتر از اين رساله ناشناخته نيست .2ـ كتاب سقيفه سليم بن قيس هلالى سـليم (متوفاى 90هـ .ق ) يكى از ياران خاص اميرالمومنين (ع) بود و كتابى نوشت كه در آن بعضى رازهـا و رموز امامت و ولايت گنجانده شده بود و يكى از گرانبهاترين كتابهاى شيعه در آن زمان بـه شـمار مى آمد, ولى [اين پرسش مطرح است كه ] آيا اين كتاب حاضر, همان كتاب اصلى است يا خير؟ بـيشتر پژوهشگران , در اين مساله ترديد دارند, چون وقتى حجاج وى را تعقيب كرد, فرارنمود و به ابان بن ابى عياش (فيروز) پناه برد [و در خانه او پنهان شد].