از مـوثقترين مشايخ خود سيد بحرانى حكايت كرده كه او از شيخ خود حرفوشى نقل مى كند كه در يـكـى از مـسـاجـد دورافـتـاده شـهـر دمـشـق مردى را ملاقات نموده كه خود را معمر ابوالدنيا مـعـرفـى كـرده , گـفـت : مـن بـا حضرت على و ديگر امامان للّه مصاحبت داشته و احاديث آنان را يك به يك شنيده ام .همچنين مشايخ حديث و نويسندگان كتابها را ديده و حديث آنها را شنيده ام ! حـرفوشى از او اجازه مى خواهد تا روايات را به او اسناد دهد و او اجازه مى دهد .از آن پس شيخش مى گفت : ما از اين به بعد, روايات را از نويسندگان كتابها با اين اسناد كوتاه نقل مى كنيم .و اين چنين , سيدجزائرى از اين پيشامد ناگهانى مسرور و سرمست گشته , مى گويد: آرى ! ما هم روايات كتب اربعه را از محمدهاى سه گانه با همين اسناد [طلايى ] روايت مى كنيم ((195)) .كـتـاب انوار نعمانيه كه از بهترين نوشته هاى اوست و اخبارى ها آن را از كتابهاى خيلى مهم خود مى دانند ـآكنده است از اخبار و قصه هايى خرافى كه هرگز همانند آن در كتابهاى اصحاب اماميه ما يافت نمى شود.همين كتاب منبع اصلى عقيده تحريف بوده ((196)) و نورى بر آن اعتماد و به پيروى از آن ,عقيده تـحريف را انتخاب كرده است .((197)) وى قرائتهاى معروف را نادرست شمرده مى گويد: پذيرش تواتر قرائتهاى سبعه , موجب ازكارافتادن اخبار مستفيض , بلكه متواترى مى شود كه گوياى وقوع تحريف در جمله ها, كلمات و اعراب قرآن است ((198)) .همچنين به اعتقاد او ـقرآن ستايشهايى از آل پيامبر (ص) و ائمه طاهرين للّه و نيز نكوهشهايى از منافقان و رفـتـار زشـتـشـان را بـا صـراحـت و ذكـر نام دربرداشته كه بعد از وفات پيامبر (ص) از قرآن ساقط گرديده است ((199)) .او بـه هـمـين مناسبت مى گويد: در برخى روايات مى خوانيم كه : آيه 172 سوره اعراف اين چنين بوده است : الست بربكم /ومحمد نبيكم وعلي امامكم/ قالوا بلى , آيا من پروردگار شما نيستم /و محمد پـيامبر شما و على امام شما نيست ؟/ گفتند: آرى اما آن دو جمله را حذف كردند, همچنان كه در آيات ديگر قرآن نيز دخل وتصرف كردند ((200)) .