نظام حكومتى تابع هيچ قانون و سيستم كارآمد اجتماعى نبود و امور خصوصى و اجتماعى مردم در چارچوب قوانين شرع و فقه اسلامى و به وسيله فقها و علما، رتق و فتق مى شد و پادشاه به عنوان ظل الله، مشروعيت خود را از نهاد مذهب مى گرفت و اساساً نوعى توازن قدرت ميان مذهب و حكومت برقرار بود. روحانيت شيعه در سلسله مراتب خاص خود با دارا بودن قدرت فتوا و نفوذ اجتماعى قابل توجهى كه داشت، توانسته بود در طول تاريخ بر اساس قوانين شرع نوعى نظارت اجتماعى بر زندگى مردم و روابط آنها با حكومت داشته باشد و به عنوان نيروى بازدارنده و توازن بخش عمل كند. بنابراين به هنگام مخالفت و مقاومت آنان در مقابل سلطه و نفوذ فرهنگى غرب، حاكمان و استعمارگران ناگزير از كنار آمدن با مذهب و روحانيت مى شدند. ملكم خان در يك سخنرانى در لندن با عنوان تمدن ايرانى (1891 م.) با اشاره به اين مطلب مى گويد: «ما دريافتيم كه عقايد و نظراتى كه از جانب عوامل شما در اروپا ارائه مى گرديد به هيچ وجه مورد قبول واقع نبود ولى هنگامى كه ثابت مى شد كه اين نظرات در احكام و فرامين اسلام مستتر مى باشد بلافاصله با رغبت هرچه تمامتر پذيرفته مى شد». اين وضعيت براى غرب به ويژه دولت يكه تازآن در ايران، يعنى بريتانيا قابل تحمل نبود، بنابراين تلاش كردند تا شرايط را به گونه اى ديگر تغيير دهند و با درگير كردن قلدرى مانند رضاخان و ايجاد نهادهاى كوچك و بزرگ قانونى و ايجاد فرصت هاى مناسب براى ورود تحصيل كردگان غرب به درون سيستم سياسى و تفكيك حوزه سياست از مذهب، ضربات سنگينى را به مذهب و روحانيت وارد سازند. رضاخان از همان ابتدا هيچ علاقه اى به حضور روحانيت در عرصه سياست نداشت; زيرا آنان را مانعى در جهت كوشش هاى اصلاح طلبانه خود به شمار مى آورد، اصلاحاتى كه غالباً در زمينه تمركز قدرت در دست دولت مركزى و ايجاد دگرگونى هاى ناهنجار اجتماعى بود. وى على رغم انتقادهايى كه از سوى روحانيون نسبت به اقداماتش صورت مى گرفت، با شكيبايى به جلب نظر رهبران مذهبى همت گمارد و با ارج نهادن ظاهرى به مذهب، سعى داشت اعتماد روحانيون را به خود جلب نموده و از اعتبار و حمايت آنان براى تثبيت حكومت خود بهره بردارى نمايد. از سوى ديگر، با توجه به شورش هاى مختلف قومى و سياسى كه در اكثر نقاط كشور در جريان بود، به نقش مذهب در ايجاد وحدت ملى آگاه بود و از آن بهره جست. در جشن تاجگذارى در چهارم ارديبهشت 1305 ش. در سخنانى خاطرنشان ساخت: «اولا توجه مخصوص من معطوف حفظ اصول و ديانت و تشييد مبانى آن بوده و بعدها نيز خواهد بود; زيرا يكى از وسايل مؤثر در وحدت ملى و تقويت روح جامعه ايرانيت را، تقويت كامل اساس ديانت مى دانم». او در جريان جمهورى خواهى كه به دليل مخالفت مجلس به رهبرى آيت الله مدرس به شكست انجاميد، به قم رفت تا نظر علما را در اين باره جويا شود و زمانى كه با مخالفت آنان روبه رو شد، الغاى جمهورى را اعلام كرد. و اقعه ديگرى كه موجب همدلى روحانيت و حكومت شد، حمايت رژيم از اقدام برضد وهابى ها در عربستان بود. تشكيل كميسيون حرمين شريفين در مجلس شوراى ملى، ظهور فرقه وهابيه و استيلاى آنها را بر بقاع متبركه مورد انزجار قرار داد. حوادث سال 1306 ش. شاه را به آرزوى ديرينه خود، يعنى رويارويى با روحانيت و سركوب قدرت سياسى ـ اجتماعى آنان رساند. حكومت پهلوى از همان ابتداى سال 1306 ش. به شناسايى روحانيون، ميزان نفوذ اجتماعى آنان و تمايلات سياسى، اجتماعى و استطاعت آنان اقدام كرد:[س ش 59]. و زارت داخله (ايالت آذربايجان) سواد مراسله حكومت رضائيه تا ريخ 20 / 3 / 1306 نمره 578 بعدالعنوان مرقومه متحدالمال 2190 متضمن امر 6461 وزارت جليله داخله داير باحصائيه شهر و تشخيص طبقات مختلفه شرفصدور يافت اينك جواب سؤالات را تهيه و ذيلا عرض مى نمايد كه شهر رضائيه هنوز احصائيه نشده ولى از قرائن معلومه عده سكنه خود شهر بايد از بيست پنجهزار تا سى هزار نفر باشد و قسمت عمده طبقات مختلفه ساكنين اين شهر عبارت از شيعه مذهب بوده و عده كمى هم تسنن مذهب هستند و يك قسمت ارامنه و آشورى مى باشند كه آشوريها هم تابع طريقه پروتستان كاتوليك و قدرى هم ارتودوكس [ناخوانا] و عده قليلى هم جماعت كليمى در شهر رضائيه سكونت دارند. 1ـ عده ارباب عمايم ولايت رضائيه تقريباً از چهار صد نفر متجاوز بوده و علماى متنفذ فقط دو نفر است (آقايان ميرزا محمود آقا و عرب باغى) استطاعت مادى كه قابل اهميت باشد ندارند گمان نيست آقايان معظم له تمايلات سياسى داشته باشند ولى اجتماعى البته هست و اهالى در موارد لازمه بفرمايش آقايان اطاعت دارند. 2ـ ولايت رضائيه تجار متنفذ و با مكنت ندارد و يكعده از تجار قبل از انقلابات نسبت بخودشان اعتباراتى داشتند ولى در نتيجه خسارتهاى وارده يك دو نفر ورشكست [شده اند]. سايرين هم از اعتبار ساقط شده اند فعلا آنهائيكه بامر تجارت مشغول هستند بطورى خودشان را اداره مى كنند كه محتاج سايرين نشوند. حاليه تجار اينجا آقايوف. هاشموف و دو سه نفر ديگر است كه از خارج آمده اند و اعتبار آنها هم بمناسبت ارتباط با بعضى تجارت خانه هاى تبريز است تجار اينجا معلوم نيست متمايل سياست باشند و تمايل اجتماعى آنها هم فقط در طبقه اصناف و بجهة مربوطيت در معاملات است[....] (سواد مطابق اصل است) (سند شماره 59) سردار اسعد بختيارى اوضاع اين دوران را اين گونه ترسيم كرده است: «اراده منحصر است به شاه، ولى به كلى ساكت است. پس زير كاسه بايد نيم كاسه اى باشد ... من پيش خود خيال مى كنم يك كودتاى ديگر از طرف پهلوى شروع خواهد شد و يك رژيم تازه برقرار خواهد كرد. حالا اين كودتا كى شروع شود نمى دانم; اما به زودى گمان من اين است كه براى روحانيون خوب نخواهد شد». برخى اقدامات و اعتراضات روحانيون كه به رويارويى آنان با رژيم رضاشاه منجر شد عبارت بود از: اعتراض شيخ محمدتقى بافقى; در آغاز سال 1306 ش. هنگامى كه همسر و دختران شاه، بدون رعايت حجاب مناسب و به قصد زيارت، وارد حرم حضرت معصومه(عليها السلام) در قم شدند، مورد اعتراض شديد يك روحانى به نام شيخ محمدتقى بافقى قرار گرفتند. رضاشاه به محض اطلاع از اين ماجرا، چنان خشمگين شد كه شبانگاه با نيروى نظامى وارد قم شد و با كمال خشونت، مرحوم بافقى را مورد تعرض قرار داد و سپس او را دستگير و به تهران اعزام نمود. اين حركت رضاشاه موجى از خشم مردم قم و طلاب را به همراه داشت. سرانجام مرحوم بافقى پس از 5 ماه حبس در زندان شهربانى مركز، به جوار حضرت عبدالعظيم در شهر رى تبعيد گرديد. قيام حاج آقا نورالله اصفهانى; رضاخان در زمان تصدى وزارت جنگ، تلاش هايى را براى ايجاد ارتش متحدالشكل و قدرتمند آغاز كرد. بر اين اساس تغيير و تحولاتى در ساختار ارتش و ادغام قواى مختلف صورت گرفت. پس از اقدامات مذكور، در خرداد 1304 ش. قانون نظام اجبارى را اعلام و به تصويب مجلس رساند. بر اساس اين قانون كليه اتباع ذكور، اعم از سكنه شهرها و قصبات و قرا، ايلات و عشاير و ساكنان خارج از كشور، از اول سن بيست و يك سالگى به مدت دو سال مكلف به خدمت سربازى شدند. در مهر 1306 ش. گروه نظارت بر اجراى قانون نظام اجبارى، وارد اصفهان شد. انتشار اين خبر باعث بروز مخالفت اهالى اصفهان با اجراى اين قانون گرديد و مخالفت ها در سطح وسيعى گسترش يافت[س ش 60 و 61]. (سند شماره 60) مكاتبه نظام الدين حكمت (حاكم اصفهان) با تيمورتاش (وزير دربار) در خصوص تجمع اهالى اصفهان در مخالفت با قانون نظام وظيفه در مسجد شاه و لزوم سركوب مخالفين با قشون نظامى و زارت داخله 11 [مهر 1306] شخصى است قربانت گردم اين مدت چون طهران تشريف نداشتيد تصديع ندادم جواب عريضجات بنده هم كه معمولا زيارت نمى شود در هر حال سلامت و مزيد عزت و شوكت حضرت اشرف عالى را از خدا خواهانم از طرفى هم مى دانم وجود مبارك هم فوق العاده مشغله داريد اميدوارم موفق و منصور و مقتضى المرام باشيد. بنده ارادتمند كه از روز ورود باصفهان ساعتى راحتى ندارم شب و روز را در واقع مشغول سر و كلّه زدن با اين مردم مغرض بد ذات بى همه چيز هستم دو سه روز است باز گرفتار ضديت و ممانعت با اجراى قانون نظام اجبارى هستم يقين است خاطر مبارك كاملا مسبوق شده است امروز جمعيت زيادى بمسجد شاه رفته علماء را ظاهراً جبراً به مسجد آورده اند بنده كاملا با قوه پليس و قشونى حتى المقدور مواظب انتظامات هستم امروز صبح آقاى اميرلشكر جنوب به طرف اصفهان حركت كرده اند تا امشب وارد خواهند شد ان شاءالله بعد از ورود ايشان تكليف معين مى شود راه علاج منحصر به سركوبى محركين است اگرچه اين مسئله را بايد عرض كرد كه در اين قضيه عموم اهالى مخالف هستند براى اينكه ابداً عادت باين قانون ندارند بعلاوه بقدرى تبليغات مخالف شده است كه مسلمان و يهودى و ارمنى با هم در اين كار متّفق هستند با ملاحظه و بردبارى هيچ ممكن نيست پيشرفت كرد بدون استعمال اسلحه و قوه جبريه اين قانون در اصفهان ممكن نيست اجرا شود اين دو سه روزه بدون اين كه فساد كلى بشود گذشته بنده وضعيت را نگذاشته ام صورت و قيافه بدى بخود بگيرد اين چند روزه از طرف پليس و نظامى هيچ استعمال اسلحه نشده است فقط با قنداق تفنگ در بعضى مواقع دفاع و جلوگيرى از بى نظمى نموده اند. صدرالمحدثين كه يكى از وعاظ اين شهر است پريشب روى منبر ختم براى بهم خوردن اين قانون گرفته بود و خيلى فضولى كرده فورى دستگير و فعلا توقيف است انتظار بنده تمام به ورود آقاى اميرلشكر است حتى الامكان مايلم در اين موقع سفك دماء نشود راپرتهاى مرسله وزارت جليله داخله رمزاً بخاكپاى مبارك عرض شده است چون فعلا مطلبى نيست ديگر جسارت نمى كند. بنده حقيقى [امضاء]: نظام الدين حكمت [حاشيه بالا]: جواب بدهيد (سند شماره 61) در اعتراض به اين اقدام حكومت، مردم به منزل علما، از جمله منزل آيت الله حاج آقا نورالله اصفهانى كه از علماى برجسته و از رهبران مشروطه بود، هجوم آوردند و شهر تعطيل شد. حاج آقا نورالله اصفهانى كه مترصد فرصتى بود تا برضد اقدامات خلاف شرع و قانونِ رژيم رضاخانى دست به فعاليت هايى بزند، از علما، طلاب و مردم اصفهان و ساير شهرستان ها دعوت كرد كه در اعتراض به حكومت، به قم مهاجرت نمايند. سرانجام گروهى از طبقات مختلف مردم اصفهان به رهبرى حاج آقا نورالله و ديگر علماى اصفهان، در اوايل آبان 1306 ش. به سوى قم مهاجرت كردند. حمايت هاى گسترده اى از سوى علما و مراجع داخل و خارج كشور از اين نهضت صورت گرفت كه سبب وحشت شاه شد; او با نگرانى مى گويد: «مدرس كم بود، حالا آخوندها همه عليه من به قم لشكركشى نموده اند; با اين لشكر چه كنم». حاج آقا نورالله كه شرايط را مناسب و زمينه را براى بيان اهداف مهم ترى مساعد ديده بود، مواردى را در ضمن شش ماده تنظيم و اعلام مى نمايد:[س ش 62] مراسله علماى متحصن در قم به رئيس الوزراء (مهديقلى هدايت) و و زير دربار (تيمورتاش) در خصوص طرح پيشنهادات شش گانه خود براى خاتمه دادن به تحصنشان در قم و زارت دربار پهلوى سواد مراسله آقايان علماء بسم الله الرحمن الرحيم مقام محترم حضرت اشرف آقاى رئيس الوزراء و حضرت اشرف آقاى وزير دربار پهلوى دامت شوكتهما با عرض تشكر از مراحم اعليحضرت همايون شاهنشاهى در اعزام حضراتعالى براى مذاكره با مهاجرين قم كه نيتى جز رساندن عرايض مظلومانه اهالى بسمع مبارك شاهانه ندارند مطالب و مستدعيات خود را ذيلا بعرض مى رسانيم كه بلكه با مساعدت آن ذوات محترمه انجام پذيرفته و آقايانيكه در قم مجتمع هستند بتوانند باوطان خود حركت نمايند ضمناً بطور مقدمه بايد عرض شود اولا كه زبان همه ماها قاصر از اداى تشكر نعمت وجود مبارك اعليحضرت همايونى كه مملكت اسلامى ايران را بعظمت و اقتدار از دست رفته نايل فرموده اند مى باشد و اميدوار هستيم كه در پرتو لواى همايونى روزبروز بر عظمت اسلام و مملكت افزوده گردد ثانياً اگر مفسدين و بدخواهان دين و دولت بخواهند از اجتماعات قم سوء استفاده نمايند و مجعولاتى در اطراف مقاصد آنها منتشر نمايند ولى طبقه علماء نظر بحسن نيت و دولتخواهى خود آلت هيچ كس و هيچ مركز فسادى نشده و از طريق صلاح و صواب انحراف نخواهد ورزيد و براى كوتاه شدن دست مفسدين و خاتمه يافتن سوء تعبيرات آنها است كه آرزومند هستيم هرچه زودتر مهاجرين قم متفرق شده و باوطان خود مراجعت نمايند مطالبى كه براى عرض آن بقم آمده ايم بشرح ذيل است اولا راجع به نظام اجبارى در اصل مطلب كه لزوم قشون براى مملكت باشد هيچ عاقلى نمى تواند اظهارى بكند منتهى بواسطه مأنوس نبودن اهالى با اصول جديده قشون گيرى و سوء اجراء آن از طرف مأمورين و غيره در اهالى و غيرهم اضطراب و نگرانى ايجاد شده است كه باعث حركت داعيان گرديد و از هيئت دولت تقاضا مى كنند كه الغاء نظام اجبارى شود و در صورت عدم امكان درخواست ميكنيم كه امر به تعطيل و فك مشمولين و مأخوذين نمايند و تجديدنظر در دور هفتم مطابق قانون اساسى كه در قانون مزبور تجديد نظر بعمل آيد كه نواقص آن مرتفع شده و بيشتر بر وفق احتياجات و اخلاق مملكت باشد مطلب ثانى راجع است به بودن پنج نفر از علماء بعنوان طراز اول در مجلس كه مطابق قانون اساسى بايد معمول گردد در اين باب هم استدعا ميكنيم كه از طرف دولت كمك و مساعدت لازمه بشود كه اين ماده قانون اساسى مجرى گردد مطلب سوم راجع به مطبوعات است كه اغلب مندرجاتى برخلاف ديانت و روحانيت منتشر مى كنند كه اسباب انزجار قلوب و نگرانى طبقه روحانى مى شود و مستدعى هستيم بر طبق قانون مطبوعات ناظر شرعيات چنانچه در مركز هست در همه ايالات و ولايات هم معين شود كه جداً برحسب قانون جلوگيرى سخت نموده و مجازات بعمل آيد مطلب چهارم راجع به جلوگيرى از منهيات شرعيه و فحشا است كه خود دولت نيز در اين باب بذل مساعى مى فرمايند منتهى بايد مقرر فرمايند مراقبت كامل بعمل آيد كه جداً جلوگيرى تامه بشود مطلب پنجم راجع به تنظيم محاضر شرعيه مطابق مواد هشت گانه اصول محاكمات مطلب ششم پروگرام مدارس خارجه بايد مطابق پروگرام وزارت معارف و مدارس داخله باشد اميدواريم در مسائل معروضه بذل توجه فرمايند كه با دعاگويى بذات مقدس شاهانه باوطان خود مراجعت نمائيم. محل مهر و امضاء آقا شيخ نورالله نجفى محل مهر و امضاء آقا شيخ حسين محل مهر و امضاء آقا شيخ عبدالحسين مدرس محل مهر و امضاء حاج شيخ كمال الدين نجفى سواد مطابق با اصل است [امضاء: ناخوانا] (سند شماره 62) درخواست هاى علماى متحصن شامل موارد زير بود: 1 . جلوگيرى يا اصلاح و تعديل نظام وظيفه; 2 . انتخاب پنج نفر از علما در مجلس، مطابق اصل دوم قانون اساسى مشروطه; 3 . تعيين يك نفر به سِمَت ناظر شرعيات در وزارت فرهنگ و جلوگيرى از نشر مطالب خلاف ديانت; 4 . جلوگيرى از منهيات شرعيه; 5 . تنظيم و تثبيت محاضر شرع; مطابقت برنامه مدارس خارجى با برنامه وزارت معارف و مدارس داخلى. پس از طرح پيشنهادات فوق از سوى علماى متحصن، نامه مشتركى از سوى مهديقلى هدايت (رئيس الوزراء) و تيمورتاش (وزير دربار) مبنى بر موافقت با پيشنهادات شش گانه تحصن كنندگان، صادر گرديد[س ش 63]. نامه مشترك مهديقلى هدايت و عبدالحسين تيمورتاش به علماى مهاجر قم در خصوص موافقت با پيشنهادات شش گانه ايشان و درخواست بازگشت آنها به اوطان خود و زارت دربار پهلوى 21 آذر توشقان ئيل 1306 مقام محترم آقايان حجج اسلام دامت بركاتهم همانطوريكه در ضمن مذاكرات شفاهى اين چند روزه خاطر نشان شده است ذات مقدس اعليحضرت همايون شاهنشاهى ارواحنا فداه نظر بعلاقه مندى كاملى كه بعظمت اسلام و مملكت دارند اطمينان كامل دارند كه حضرات علماء اعلام نيز از طرف خود بوظيفه دينى و مملكتى خود عمل نموده و بنوبه خود در طريق مقصود شاهانه كه عظمت اسلام و ايران باشد بذل مساعى فرموده و مردم را هدايت خواهند نمود تا در ظل توجّهات كامله اهالى مملكت در طريق سعادت و ترقى و تعالى بيش از پيش جلو بروند و نظر باينكه توجه همايونى معطوف بآسايش عامه است با وجود اينكه مسلم است كه مملكت محتاج بقشون بوده و افراد مملكت خود بايد براى جان و مال مستعد و مهيّاى دفاع از وطن خود باشند و اين وظيفه مقدسه متوجه طبقه معين نبوده تمام طبقات و افراد مملكت ذمه دار آن مى باشند معذالك نظر باينكه قانون نظام اجبارى قانونى است كه اهالى شايد هنوز كاملا بآن مأنوس نشده اند از بدو اجراء آن نظر باوامر و نيّات مقدسه شاهانه از طرف دولت مراعات تسهيلات لازمه در ضمن اجراء قانون مزبور در نظر گرفته شده بود و حاليه نيز خاطر محترم آقايان مى تواند كاملا مطمئن باشد كه از نقطه نظر آسايش حال مردم مراعات رفاهيت هاى عملى در اجراء قانون نظام اجبارى خواهد شد و چون هر قانونى ممكن است معايبى داشته باشد كه پس از عمل و تجربه بايد در صدد رفع آن برآيد لهذا خود دولت و وزارت جنگ پس از تجارب حاصله در نظر دارد كه در قانون مزبور مطالعاتى نمايد پس از اتمام و تكميل مطالعات دولت قانون مزبور در دوره آتى براى تجديدنظر بمجلس شوراى ملى پيشنهاد خواهد شد كه بموجب قانون اساسى مدارج مقرره را طى بكند و اما در باب حضور پنج نفر از علماء اعلام طراز اول در مجلس شوراى ملى چنانچه خاطر محترم آقايان مسبوق است قانون اساسى طريقى براى آن معين كرده است يعنى بايد حضرات حجج اسلام مرجع تقليد بيست نفر از مجتهدين درجه اول و مطلع در مقتضيات زمانرا در هر دوره مجلس شوراى ملى معرفى فرمايند تا بترتيب مقرره پنج نفر انتخاب شوند حاليه هم لازم است كه بترتيبى كه در قانون اساسى معين و مقرر شده است رفتار شود مسلم است كه از طرف دولت هيچ نوع معارضه با بودن طراز اول در مجلس نبوده و در موقع خود مساعدت لازمه نيز بعمل خواهد آمد در باب ساير مسائل مرقومه آقايان محترم مى توانند اطمينان كامل داشته باشند كه دولت دستور خواهد داد كه مأمورين دولت مراقبت كامل نمايند كه بر ضد ديانت و روحانيت مندرجاتى بعمل نيايد و نيز از طرف دولت كه خود نيز نهايت علاقه را بجلوگيرى از منهيّات شرعيه دارد اوامر مؤكد بمامورين خود صادر خواهد كرد كه جلوگيرى لازم بعمل آورند اما در باب محاضر شرعيه نظر بآنكه مربوط بمقامات مقننه است مراجعه مى شود و انجام تقاضاى آقايان خواهد شد هم چنين در باب ناظر شرعيات و جلوگيرى از جرايد و مدارس خارجه در حدود قانون دولت در اجرائيات مضايقه و خوددارى نمى كند در خاتمه اميدوارى كامل مى رود كه با حسن استقبال دولت از مقاصد آقايان محترم آقايان نيز باوطان خود مراجعت فرمايند و با دولت در اجراء مطالب مرقومه خود كمك عملى فرمايند. [امضاء:] مهديقلى هدايت [و] تيمورتاش (سند شماره 63) اما هيچ گاه توافق هاى انجام شده به مرحله اجرا در نيامد; زيرا از يك سو طولانى شدن مدت تحصن در قم جمعيت را متفرق ساخت; از سوى ديگر، رحلت آيت الله حاج آقا نورالله اصفهانى ـ كه گفته مى شود او را مسموم كردند ـ سبب شد اين نهضت بدون حصول نتيجه اساسى به پايان رسد. مبارزات آيت الله مدرس برضد رضاخان و تبعيد وى; مدرس از همان ابتدا به رضاخان اعتمادى نداشت. تا اينكه در آبان 1302 ش. فرمان رياست وزرايى رضاخان از سوى احمدشاه صادر و شاه عازم اروپا مى شود. رضاخان پس از اين كه كابينه خود را به مجلس پنجم كه اكثر نمايندگان آن با مداخله وى و طرفدارانش انتخاب شده بودند، معرفى مى نمايد، مدرس و يارانش در مقابل وى قرار مى گيرند. در همين ايام مسأله جمهوريت نيز مطرح مى گردد و فراكسيون اقليت در مجلس به رهبرى مدرس چنان توده هاى مردم را برضد جمهورى برمى انگيزد كه در نهايت سردار سپه مى گويد: «حالا كه ملت جمهورى نمى خواهد، ما هم از طرح جمهورى صرف نظر مى كنيم». مبارزات مدرس از طريق استيضاح دولت[س ش 64] و اعتراض و مخالفت با ساير برنامه هاى آن، از جمله تغيير سلطنت در مجلس پنجم ادامه پيدا مى كند. (سند شماره 64) على رغم مداخلات گسترده عاملان رضاخان، مدرس نماينده اول تهران در دوره ششم مجلس مى شود و در اين دوره اعتراض ها و مخالفت هاى خود را با سياست هاى دولت تشديد مى كند. مدرس هيچ گاه از تعرضات عمال رضاخان مصون نماند و بارها مورد تهديد و ضرب و شتم قرار گرفت[س ش 65 و 66]. نامه كازرونى به رياست مجلس درباره ضرب و جرح مدرس و دو نفر ديگر از نمايندگان مجلس 17 محرم 43 مقام منيع رياست جليله مجلس مقدس شوراى ملى شيدالله اركانه شايد به سمع مبارك رسيده باشد كه امروز بعد از ظهر بنده در خدمت آقاى مدرس در مجلس به منزل مى رفتيم عده اى رجاله پس از فحاشى و مرده باد چون جواب نشنيدند بنده و آقاى مدرس را سخت زدند. آژان هم حضور داشت البته يا نمى خواست يا نمى توانست جلوگيرى از چند نفر معدود رجاله كند زنندگان مسلمان و يهودى بودند. بنده هر طور بود خود را به منزل رسانيده ام لكن از شدت صداع به واسطه ضرب زياد از حركت ناتوانم به علاوه خطر جانى را حساً مشاهده مى كنم با وجود حكومت نظامى ديگر كسى را به جهت حفاظت با خود نياورم علاوه بر اين كه آنها هم تأمين نيستند شايد بدتر خواهد شد نظر به مراتب معروضه از حضور در جلسه امروز عصر معذورم لكن حق استيفا هم باقى است و پس از رفع محذور حاضر شده حق قانونى خود را استيفاء خواهم كرد. م. ع. كازرونى (سند شماره 65) مكتوب رئيس الوزراء به رياست مجلس رياست وزراء به تاريخ.... برج... ئيل 13 نمره.... ضميمه.... رياست محترم مجلس شوراى ملّى موافق راپرتهايى كه از حكومت نظامى تهران رسيده است جناب مستطاب آقاى سيدحسن مدرس از چندى به اين طرف بر ضد امنيّت عمومى دست به پاره اى تحريكات و تهييجات زده و موجبات انقلاب و اغتشاش را فراهم مى ساخته اند و چون دولت نظر به وظيفه كه در حفظ انتظام مملكت و امنيت عمومى دارد ناچار از كشف مواد فساد و تعقيب مسببين اغتشاش است و از طرف ديگر با سمت نمايندگى معزى اليه مى خواهد مستقيماً ايشان را تعقيب نمايد لهذا مراتب را به اطلاع رياست محترم مجلس شوراى ملى مى رسانم. در صورتى كه لازم بدانند ممكن است سواد دوسيه اين عمليات هم براى مزيد اطلاع به مجلس شوراى ملى ارسال شود. در هر صورت براى اجراى تحقيقات حضور معزى اليه در محكمه نظامى لازم افتاده و تقاضا مى شود قدغن فرمائيد معزى اليه را به حكومت نظامى روانه نمايند. (سند شماره 66) مدرس در آبان سال 1305 ش. هنگامى كه براى تدريس رهسپار مدرسه سپهسالار بود، مورد اصابت چند گلوله قرار مى گيرد و مجروح مى شود. رضاخان كه مترصّد شنيدن خبر قتل وى بود، پس از اطلاع از ناكام ماندن توطئه، تلگرافى به مدرس مخابره و از ترور وى اظهار تأسف مى كند و مدرس در جواب او مى نويسد «به كورى چشم دشمنان، مدرس زنده است». در انتخابات دوره هفتم، از رفتن وى به مجلس ممانعت مى شود و سرانجام در مهر 1307 ش. دستگير و به زندان خواف برده مى شود و پس از ده سال حبس، در آذر 1316 در كاشمر به شهادت مى رسد.