ناديده انگاشتن شرايط بين المللى و سياست هاى جهانى، ارزيابى صحيحى از تحولات انقلابى در ايران به دست نمى دهد. بررسى نهضت انقلابى در ايران، بى شك انسان را به برخى پيامدهاى اجتناب ناپذير ناشى از پيوندهاى سلطه آميز شاه با كشورهاى سلطه گر رهنمون مى سازد. از يك سو، جايگاه استراتژيك ايران براى اين كشورها و از سوى ديگر، نفرت عمومى از بيگانگان در ميان انقلابيون، تأثيرات نگران كننده اى بر روابط شاه با حاميان قدرتمندش برجاى مى گذارد. در اين ميان جايگاه ايران در سياست خارجى امريكا مبتنى بر حفظ منافع حياتى او در منطقه خليج فارس بود. اين منافع شامل تضمين دستيابى جهان صنعتى به ذخاير عظيم نفتى اين منطقه و بازداشتن اتحاد شوروى از دستيابى سياسى و يا كنترل نظامى بر اين ذخاير بود. امريكا در اين منطقه اهداف فرعى ديگرى نيز داشت كه مبتنى بر دو زمينه گسترده نفت و موجوديت شوروى بود كه عوامل قانع كننده اى در سياست امريكاى آن روز بود. در اين باره در گزارش وزارت امور خارجه امريكا درباره ايران آمده است: «ايران در سياست خاورميانه اى امريكا، عنصرى حياتى و در موضع گيرى در برابر اتحاد شوروى عاملى بسيار ارزنده است. اين كشور، به علت موقعيت، منابع نفت و نفوذ سياسى اش، حايز اهميت استراتژيك استثنايى است». شروع تحولات انقلابى در ايران كه آشكارا منافع امريكا را هدف قرار داده بود، دولتمردان امريكايى را براى مقابله با هر نوع وضعيت انقلابى كه امنيت منطقه را به خطر اندازد، به چاره انديشى وادار ساخت، هرچند آنان درك عميقى از حوادث ايران نداشتند و نتوانستند سياست صريح و روشنى در قبال اين بحران اتخاذ كنند. هيچ يك از كارشناسان و سياستمداران امريكايى، بحران ايران را نگران كننده توصيف نمى كردند. ارزيابى سازمان سيا در مرداد 57 اين بود كه «ايران نه در حال انقلاب است و نه در شرف انقلاب». همين ضعف اطلاعاتى در ارزيابى سازمان اطلاعات وزارت دفاع در شهريور 57 نيز به چشم مى خورد: «انتظار مى رود شاه طى ده سال آينده در مسند قدرت باقى بماند». افزون بر فقدان اطلاعات با ارزش و عدم ارائه به موقع آن توسط آژانس هاى اطلاعاتى، برخورد دوگانه با بحران ايران نشانگر وجود اختلافات گسترده اى ميان سياستمداران امريكايى بود. اين دوگانگى ناشى از واكنش دو گروه از تصميم گيرندگان كاخ سفيد بود. گروه اول، استراتژيست هايى مانند: برژينسكى (مشاور امنيت ملى) و چارلز دانكن (معاون وزير دفاع) بودند كه بر اهميت محورى ايران براى حفاظت از منافع امريكا تأكيد داشته و رهيافت خود را در برخورد با انقلاب اسلامى، حمايت جدى از شاه و اقدام قاطع براى برگرداندن نظم و در صورت مهار نشدن بحران، اقدام به كودتاى نظامى مبتنى ساخته بودند. گروه دوم كه به طور عمده در وزارت خارجه امريكا مستقر بودند، از جمله سايروس ونس (وزير خارجه) و سوليوان (سفير امريكا در ايران) گروهى اعتدالى بودند و اعتقاد داشتند كه بايد از اقتدار شاه كاست و امتيازاتى به مخالفان او داد. در اين باره ونس پيشنهاد داد كه شاه، ايران را ترك كند و ايالات متحده با حمايت از يك حكومت انتقالى، به برقرارى نظم در ايران كمك كند. تشكيل دولت ائتلافى كه مورد نظر آنان بود، مورد مخالفت برژينسكى قرار گرفت. برژينسكى پيشنهاد كرد كه ايالات متحده ژنرال رابرت هايزر را كه يك مقام ارشد نظامى است، به ايران اعزام كند. هايزر در 14 دى ماه 1357 وارد تهران شد و درباره مسؤوليت خود گفت: «بايد در سه زمينه كار مى كرديم: اول شكستن اعتصاب ها; دوم تقويت روابط ارتش و بختيار و سوم اقدامات احتياطى براى مقابله با سقوط دولت غيرنظامى.» اما او هم كارى از پيش نبرد و احساسات ضدامريكايى نيز وضع خطرناكىيافت [س ش 268 و 269]. بنابراين امريكا به خاطر مخالفت هاى فزاينده و همه جانبه مردم ايران، ناچار شد دست از حمايت شاه بردارد. (سند شماره 268) [بخشى از اسناد سفارت امريكا در باره ايران] خيلى محرمانه ارزيابى اطلاعاتى ايران: بروز مجدد اغتشاشات داخلى تهيه شده توسط: سرگرد دان آراميك، امريكا 16 اوت 1978 ـ 25/5/57 اين نشريه متعلق به وزارت دفاع است و توسط سازمان اطلاعات دفاعى، معاونت توليد تهيه شده است. ناآراميهاى اخير شامل فعاليت هاى ضدامريكايى بوده است. 27 ژوئيه شيراز شيشه تمام پنجره هاى ساختمان انجمن ايران و امريكاتوسط تظاهركنندگان شكسته شد. 1 اوت اصفهان پرتاب سه راهى به داخل محوطه كنسولگرى. 6 اوت شيراز جمعيت سعى مى كنند به زور داخل انجمن ايران و امريكا شوندو شيشه تمام پنجره ها را خرد مى نمايند. 8 اوت شيراز جمعيتى كه از مسجد به سوى انجمن ايران و امريكا حركتكرده توسط پليس متفرق مى گردد اوائل اوت اصفهان چند امريكايى گزارش داده اند كه مورد تهديد قرار گرفته اند. ايران: بروز مجدد ناآراميهاى داخلى (طبقه بندى نشده) خلاصه (c/noforn) از 21 ژوئيه ايران شاهد موجى از فعاليت ناراضيان بوده است كه قبلا نيز در پنج ماهه اول همين سال، كشور با آن دست به گريبان بود. عناصر مذهبى مخالف شاه سبب بروز درگيريهايى با دولت شده اند كه منجر به كشته شدن 12 الى 20 نفر، زخمى شدن چند نفر ديگر و دستگيرى چند صد نفر شده است. ديگر مخالفين شاه عبارتند از افراد ليبرال تر، دانشجويان و احتمالا گروههاى تروريستى كه به صورت حاشيه اى عمل مى كنند. گرچه اين گروهها ممكن است براى آينده ايران طرحى قطعى نداشته باشند، ولى همه آنها در مخالفت خويش با شاه، متحد مى باشند. (c/noforn) ناآراميهاى اخير حاكى از افزايش فعاليتهاى ضدامريكايى است. در رقابتى كه براى پيشى گرفتن بر يكديگر بين آنها پديد آمده، گروههاى مختلف ناراضى احتمالا به تشديد سخنرانيهاى ضدامريكايى خواهند پرداخت و بيگانه ترسى نهفته در شخصيت ايرانى را آشكار خواهند كرد. اين امر مى تواند موجب بروز مشكلاتى براى جامعه عظيم امريكائيان مقيم ايران، بخصوص آنهايى كه ممكن است در شهرهاى محافظه كارتر درگير اين رويداد شوند، گردد. (c/noforn) مرگ و ميرهاى اخير احتمالا سبب پيداش دوره هاى جديدى از تظاهرات مذهبى كه در اوايل سال جارى تجربه شد، خواهند گرديد. ماه اسلامى رمضان كه نزديك است و روزهاى ويژه عزادارى در اواخر ماه اوت، احتمال بروز تظاهرات بيشتر را افزايش مى دهد. احتمالا دولت خواهد توانست از پس اوضاع برآيد، ولى شاه هنوز هم با معمايى لاينحل روبروست كه: چگونه مى توان همگام با حفظ نظم و آرامش به اعطاى آزاديها در جامعه ايران پرداخت و از سركوب شديد ناراضيان دست برداشت. (سند شماره 269) گفتنى است كه روز چهارم ژانويه 1979 (14 دى 1357) سران چهار كشور امريكا، انگليس، فرانسه و آلمان (كارتر، كالاهان، ژيسگاردستن و اشميت) در يك گردهمايى غيررسمى در گوادلوپ (جزيره اى در درياى كارائيب) به مذاكره پرداختند. يكى از موضوعات اين مذاكرات، انقلاب ايران بود. با پايان كار كنفرانس گوادلوپ در هفتم ژانويه، خبرگزارى ها اعلام كردند كه رهبران چهار كشور، در باره مسائل ايران و سرنوشت شاه، به توافق رسيده اند. يونايتدپرس اينترنشنال نوشت: «شاه ايران، در حالى كه چشم به راه پاسخ ايالات متحده امريكا است، بايد سرانجام تصميم بگيرد كه در ايران بماند، يا به يك مرخصى كه ممكن است منجر به پايان سلطنتش گردد، برود. امريكا به خاطر مخالفت هاى روز افزون و همه جانبه مردم ايران، نمى تواند از او حمايت كند.» موضع اتحاد جماهير شوروى در برابر ظهور انقلاب اسلامى به گونه ديگرى بود. دولت شوروى به دليل روابط محدود و صرفاً بازرگانى و اقتصادى با ايران، ديرتر از ديگران از بحران بزرگى كه در نتيجه تحولات انقلابى در ايران روى داد، آگاه گرديد. حتى در مهرماه 57 مطبوعات شوروى خبر دادند كه پيوندهاى اقتصادى اتحاد جماهير شوروى با ايران، با آهنگى شگفت آور در حال توسعه است. در هفته اول مهر دولت شوروى موافقت نامه اى براى تأمين برق شهر اصفهان با دولت ايران امضا كرد. هرچند سال ها بود كه شرايط مساعدى در روابط دو كشور حاكم بود و زمامداران شوروى، شاه را به دليل برنامه هاى اصلاحى مى ستودند، اما از اقدامات شاه در زمينه همكارى هاى گسترده با امريكا و حمايت از كشورهاى ضدشوروى طرفدار غرب، ابراز نگرانى مى نمودند. با بروز بحران انقلابى، آنان از اين كه امريكا مهم ترين هم پيمان خود را از دست مى داد، خشنود بودند، اما همان گونه كه روزنامه اسرائيلى داوار، مورد تحليل قرار داده است: «تجربه هاى قبلى به شوروى آموخته است كه نهضت هاى سياسى، مانند آنچه كه امروز وجهه همت شيعيان ايران قرار دارد، در نهايت به جاى طرفدارى از شوروى ، روش ضدكمونيسم در پيش خواهد گرفت.» در پايان مقاله و به عنوان نتيجه آمده است: «رهبران شوروى با توجه به اين واقعيت كه اسلام همواره سدى در مقابل نفوذ كمونيسم بوده است، بر اين اعتقادند كه تشديد فعاليت هاى مذهبيون ايران على رغم هدف هاى ضدسلطنتى آن، در غايت امر به تمركز بيشتر نيروهاى ضدشوروى و ضدكمونيسم در قاره آسيا خواهد انجاميد» [س ش 270]. [آرم شير و خورشيد] اداره هشتم سياسى و زارت امور خارجه شماره 1448/8 تا ريخ 17/7/57 سازمان اطلاعات و امنيت كشور پيوست ندارد به طورى كه آقاى مرتضى مرتضائى اطلاع داده اند روزنامه داوار در شماره نهم مهرماه جارى ضمن تفسير پيرامون عكس العمل شوروى در باره وقايع اخير ايران پس از اشاره به سكوت وسايل ارتباط جمعى شوروى مى نويسد كه احتياط خبرگزارى تاس در اين زمينه بسيار واضح و مشخص است كما اينكه اعلاميه كميته مركزى حزب توده ايران را نيز به صورتى بسيار مختصر و بدون ذكر دعاوى كمونيستهاى ايران (مانند تقاضاى برقرارى جمهورى) پخش نمود بى آنكه توضيحى داده شود كه حزب توده در حقيقت همان حزب كمونيست ايران است. در دنباله مقاله و در توجيه علل اين پرده پوشى ها آمده است كه رهبران شوروى با آنكه از اقدامات شاهنشاه در زمينه هاى كمك به سومالى، همكارى با مصر و عربستان سعودى كوشش براى انعقاد پيمان دفاعى خليج فارس و ادامه حضور مشاوران امريكايى در ايران ناراحتند معهذا رضايت خود را از همكارى اقتصادى صميمانه ميان ايران و شوروى و پرهيز شاهنشاه از پيوستن به مبارزات بين المللى ضدشوروى پنهان نمى دارند. مضاف بر آنكه تجربه هاى قبلى به شوروى آموخته است كه نهضت هاى سياسى اسلامى نظير آنچه كه امروز وجهه همت شيعيان ايران قرار دارد، در نهايت به جاى طرفدارى از شوروى روش ضدكمونيسم در پيش خواهد گرفت. در همين حال پيروزى رهبران مذهبى در ايران احتمالا مذهبيون افغانستان را نيز به مخالفت با حكومت تازه پاى چپگرايان در آن كشور ترغيب نموده و به شكايات فعلى رهبران مذهبى افغانستان در باب «سلطه» كفار روس و عمال آنان ابعاد تازه اى خواهد بخشيد. در پايان مقاله و به عنوان نتيجه آمده است كه رهبران شوروى با توجه به اين واقعيت كه اسلام همواره سدى در مقابل نفوذ كمونيسم بوده است بر اين اعتقادند كه تشديد فعاليت هاى مذهبيون ايران عليرغم هدفهاى ضدسلطنتى آن، در غايت امر به تمركز بيشتر نيروهاى ضدشوروى و ضدكمونيسم در قاره آسيا خواهد انجاميد. و زير امور خارجه (سند شماره 270) رهبران شوروى از اين كه سقوط شاه را نزديك مى ديدند، به رغم ناخوشايندى نسبت به رهبران مذهبى، تلاش كردند با گذاردن مسؤوليت بحران به دوش امريكايى ها، مناسبات ايران و امريكا را تضعيف كنند. از اين رهگذر با تأييد انقلاب اسلامى، بر آن شدند تا دشمنى با شاه را با دشمنى با امريكا درآميزند. آنان با اين تصور كه سرانجام انقلاب ايران مهار خواهد شد، بدون شناخت عميق نيروهاى اجتماعى و رهبرى مذهبى، به اين بازى دست زدند. در مجموع رفتار اين كشور نسبت به رويدادهاى ايران بسيار محتاطانه بود. مطبوعات شوروى فقط رويدادها را از قول روزنامه هاى تهران و اعلاميه هاى رسمى انتشار مى دادند. فقط زمانى كه ابعاد بحران فزاينده تر گشت نخستين واكنش رسمى دولت شوروى از سوى برژنف (دبيركل حزب كمونيست) شكل گرفت و اعلام كرد: «شوروى همسايه ايران، به استقلال اين كشور احترام مى گذارد و هيچ گونه دخالت خارجى را تحمل نمى كند.» سپس رهبران اين كشور به حزب توده فشار آوردند كه با روحانيون ارتباط برقرار كنند تا فرصت را براى جلب دوستى زمامداران آينده ايران از دست ندهند. يكى از كشورهايى كه منافع بى شمارى در ايران داشت، اسرائيل بود. حمايت ايران از اسرائيل در مقابل اعراب، نياز اسرائيل به نفت ايران به عنوان منبع اصلى تأمين انرژى اين كشور، درآمد حاصل از سرمايه گذارى در ايران و فروش تجهيزات نظامى به اين كشور و حمايت ها و كمك هاى مالى دولت و سرمايه داران يهودى در ايران، عوامل موثر در شكل گيرى علائق اسرائيليان در ايران بود [س ش 271 و 272]. هر چند، عواملى نيز در تمايل ايران به داشتن روابط با اسرائيل مؤثر بوده است. اين عوامل عبارت بود از: نفوذ امريكائيان بر سياست خارجى ايران، مقابله با تهديدهاى منطقه اى شوروى و اعراب، درآمد حاصل از فروش نفت به اسرائيل، استفاده از كارشناسان و متخصصان اسرائيلى و همكارى هاى نظامى، امنيتى و تسليحاتى با اين كشور. (سند شماره 271) خيلى محرمانه تا ريخ: 1 مه 1975 ـ 11 ارديبهشت 1354 از: سفارت امريكا تل آوي و به: وزير امور خارجه واشنگتن. دى. سى. مقام وزارت دارائى (اسرائيل) براى سفارت تصديق نمود كه خريد نفت خام از ايران در سطح چهارميليون تن در سال ادامه دارد. او گفت كه مبلغ پرداختى به وسيله اسرائيل در طول سال 1975 به طور متوسط 35/10 دلار براى هر بشكه مى باشد، كه او به عنوان «قيمت جهانى» توصيف نمود. و ليوتس (سند شماره 272) از همان ابتداى شناسايى دولت اسرائيل (1327)، يكى از عوامل بازدارنده در روابط اين كشور با ايران مخالفت وسيع و عميق داخلى، به ويژه روحانيون بود. اقدام فداييان اسلام در اعزام نيرو براى كمك به مردم فلسطين و موضع گيرى هاى آيت ا... كاشانى و همچنين واكنش امام خمينى در ابتداى دهه چهل به برقرارى روابط مجدد دولت ايران با اسراييل، نمونه اى از موضع گيرى هاى ضداسراييلى رهبران مذهبى بود كه مقامات ايرانى را به وحشت انداخته بود. علاوه بر واكنش هاى داخلى، مخالفان سياسى رژيم در خارج از كشور نيز، در قبال نفوذ اسرائيل در ايران اعتراضات گسترده اى را تدارك ديدند[س ش 273]. (سند شماره 273) در پاييز 1357، در حالى كه رژيم شاه در حل بحران هاى فزاينده اى كه اساس حكومت را متزلزل ساخته بود، كاملاً ناكارا شده بود، دولت اسرائيل يورى لوبرانى را كه حامل پيامى از سوى عزر وايزمن (وزير جنگ اسرائيل) بود، به تهران فرستاد [س ش 274]. وى پس از گفت و گو با سران ارتش ايران، به اسرائيل بازگشت و در گزارشى كه به هيچ وجه خوشبينانه نبود، كار رژيم شاه را تمام شده اعلام كرد. او معتقد بود كه انقلابيون با اسرائيل رابطه خوبى نخواهند داشت. [ترجمه نامه وزير دفاع اسرائيل به تيمسار طوفانيان] و زارت دفاع تل آويو 4 ژانويه 1979 (14 دى 1357) شخصى محرمانه عاليجناب تيمسار طوفانيان معاون وزارت جنگ و زارت جنگ سعدآباد، تهران ايران تيمسار عزيزم: با استفاده از فرصت ديدار دوستانمان با شما، سلام گرم و صميمانه خود را خدمت شما ارسال مى دارم و شخصاً از كمكهاى بى دريغ شما طى سالهاى همكارى متقابل كه تا به امروز ادامه دارد تشكر مى كنم. ما در اينجا جريان پرتلاطم حوادث ايران را با دقت و با ترديد و نگرانى دنبال مى كنيم. ما همگى عميقاً اميدواريم كه شورش و بلوا پايان يابد و اوضاع به حالت عادى باز گردد. من اكنون مشتاقانه چشم انتظار بازگشت دوستمان هستم تا گزارش گفتگوهايش با شما را دريافت كنم. در آرزوى سلامتى و شادمانى شما و خانواده تان هستم. ارادتمند [رقم امضا] عزر وايزمن و زير دفاع (سند شماره 274) كشورهاى اروپايى نيز كه داراى علايق سياسى، اقتصادى و امنيتى معينى در خاورميانه و ايران بودند، نسبت به تحولات ايران كم و بيش از خود حساسيت نشان دادند. در اين ميان فرانسه بيش از ديگران در كانون اخبار و رويدادهاى انقلاب اسلامى قرار گرفت. حضور امام خمينى در نوفل لوشاتو، كه به صورت مهم ترين مركز خبرى دنيا درآمده بود، دولت فرانسه را بر آن داشت كه به سفارش رژيم ايران، از امام خمينى بخواهد از هر نوع فعاليت سياسى خوددارى نمايد و در صورت لزوم فشارهاى لازم بر وى اعمال گردد [س ش 275]. (سند شماره 275) كنت الكساندر دومرانش، رئيس سرويس هاى اطلاعاتى فرانسه كه فردى ضدكمونيست بود، با اعلام اين كه امام خمينى با كمونيست ها در ارتباط است، به معاون اطلاعات خارجى ساواك طرح ترور رهبر انقلاب را پيشنهاد مى دهد; دومرانش مى گويد: «خوب است وسايل عزيمت خمينى به ايتاليا فراهم شود و با استفاده از هرج و مرجى كه در ايتاليا وجود دارد عوامل ايرانى به آسانى او را از بين ببرند.» اما مقامات ايرانى از ترس تشديد بحران در ايران، با اين كار مخالفت كردند [س ش 276]. نخستوزيرى سازمان اطلاعات و امنيت كشور س.ا.و.ا.ك پيشگاه مبارك اعليحضرت همايون شاهنشاه آريامهر مفتخراً به شرف عرض مى رساند: به منظور تسريع و پيگيرى اقدامات مربوط به جمع آورى اطلاعات پيرامون فعاليت هاى خمينى در پاريس معاون اطلاعات خارجى ساواك از تاريخ پنجشنبه 20/7/57 تا يكشنبه 23/7/1357 به پاريس مسافرت و طى آن ملاقاتهايى با مقامات سرويس اطلاعاتى فرانسه و برخى از منابع اطلاعاتى به عمل آورد. اهم مطالب مطروحه در اين ملاقاتها و اطلاعات مكتسبه در مورد خمينى ذيلا از شرف عرض پيشگاه مبارك ملوكانه مى گذرد. بنابه اظهار مقامات فرانسوى خمينى از بدو ورود به پاريس تاكنون سه بار محل اقامت خود را تغيير داده است و طى اين مدت با ابوالحسن بنى صدر ـ صادق قطب زاده ـ مظفر فيروز ـ غضنفرپور ـ سيدشمس الدين مجابى و تعداد كثير ديگرى از ايرانيان مقيم فرانسه و ساير كشورهاى اروپا به ويژه ايتاليا و آلمان تماس داشته است. ضمناً صادق قطب زاده شخصاً به عراق رفته و خمينى را با خود به فرانسه برده است. مراقبت از محل اقامت كنونى خمينى از نقطه نظر تعيين هويت اشخاصى كه با او ملاقات مى كنند به دليل وضع خاص خانه محل اقامت او باغ بزرگ با ديوار و درهاى متعدد براى پليس امنيتى فرانسه مشكل است. تحقيقات پيرامون مراجعين به محل خمينى با توجه به شماره پلاك اتومبيل آنها از طرف پليس فرانسه ادامه دارد و قرار است متعاقباً نتيجه به اطلاع مقامات ايرانى برسد. مقامات سرويس فرانسه همچنين اظهار داشتند كه قرار بود ظرف روز 23/7/57 خمينى براى مصاحبه به محلى در داخل شهر پاريس برود اما نماينده پليس امنيتى فرانسه به منزل او رفت و به خمينى اظهار داشت كه اگر به محل ملاقات برود پليس مجبور است همه كسانى را كه به آنجا رفته اند از آن محل اخراج كند. نماينده پليس خطاب به خمينى تأكيد كرد كه دولت فرانسه از بدو ورود به وى(خمينى) ابلاغ نموده است كه حق هيچگونه فعاليت سياسى عليه ايران را ندارد. مقامات سرويس فرانسه خاطرنشان ساختند كه پس از اين مذاكرات خمينى در آخرين لحظه رفتن خود را به محل اجتماع افراد منظور و انجام مصاحبه لغو كرد. كنت دومرانش رئيس سرويس فرانسه اظهار داشت كه زمينه سازى دولت عراق براى خارج كردن خمينى از آن كشور احتمالا بنابر توصيه وى (كنت) به صدام حسين در اين مورد انجام گرفته است. كنت دومرانش اضافه نمود كه بنابر توصيه وى چهار روز قبل دولت فرانسه تصميم گرفته خمينى را از آن كشور اخراج كند ولى با كمال تعجب ملاحظه شد كه سفير شاهنشاه آريامهر مصراً از وزارت امورخارجه فرانسه درخواست كرده كه از اخراج خمينى صرف نظر شود. كنت علت اين اقدام را جويا شد. در اين مورد به كنت دومرانش پاسخ داده شد كه احتمالا علت اين كار اين است كه سفير ايران عقيده دارد كه خمينى در پاريس تحت كنترل دوستان فرانسوى ايران است در حالى كه معلوم نيست كشور مقصد بعدى او تا چه حد بتواند يا بخواهد فعاليت هاى او را كنترل كند. كنت دومرانش خاطرنشان ساخت دلايل قاطعى در اختيار دارد كه خمينى با كمونيست هاى فرانسه و ايتاليا ارتباط دارد و اين عناصر كمونيست براى رفتن او به ايتاليا تلاش مى كنند. رئيس سرويس فرانسه اظهار عقيده كرد كه خوب است وسايل عزيمت خمينى به ايتاليا فراهم شود و با استفاده از هرج و مرجى كه در ايتاليا وجود دارد عوامل ايرانى به آسانى او را از بين ببرند. در اين مورد به كنت دومرانش توضيح داده شد كه اگر چنين كارى بشود خمينى تبديل به يك «شهيد» خواهد شد و حربه جديدى به دست كمونيست ها مى افتد تا بيش از گذشته دولت ايران را مورد حمله قرار دهند. كنت اين نظر را تأييد نمود. در مورد تصميم خمينى داير بر عزيمت به امريكا اگر چه تا اين تاريخ مقامات اطلاعاتى امريكا خبر درخواست ويزاى ورود به امريكا وسيله وى را تأييد نكرده اند ولى رئيس سرويس فرانسه اظهار داشت كه خمينى درخواست صدور رواديد امريكا را از سفارت امريكا در پاريس به عمل آورده است. به رئيس سرويس فرانسه تأكيد گرديد كه عزيمت خمينى به امريكا مورد تقاضاى ساواك بوده و درخواست مى شود كه وى از امكانات خود براى تشويق خمينى به رفتن به امريكا حداكثر استفاده را بكند كنت دومرانش قول داد در اين زمينه هر كارى از او ساخته باشد انجام خواهد داد و اضافه نمود كه اقدامات لازم را جهت تسريع در جمع آورى اطلاعات پيرامون فعاليت هاى خمينى در پاريس و كنترل تماسها و ملاقاتهاى وى معمول و نتايج حاصله را سريعاً در اختيار ساواك خواهد گذاشت. به طور كلى در ملاقات با مقامات فرانسوى چنين استنباط شد كه آنان علاقه محسوسى در مورد همكارى با دولت ايران در باره كسب اطلاع از وضعيت خمينى در مدت اقامت در آن كشور دارند. طى ملاقاتى با اسماعيل رائين در پاريس به وى توصيه شد كه از طريق صادق قطب زاده خمينى را تشويق نمايد كه به امريكا عزيمت كند و اسماعيل رائين قول داد كه با نماينده ساواك در پاريس همكارى خواهد كرد. به پيوست اصل و ترجمه گزارش سرويس اطلاعاتى فرانسه به رياست جمهورى آن كشور به مناسبت ورود خمينى به پاريس تقديم مى گردد. مراتب جهت استحضار خاطر خطير ملوكانه معروض مى گردد. از شرف عرض پيشگاه مبارك شاهنشاه ايران گذشت. ملاحظه فرمودند. جان نثار ـ سپهبد ناصر مقدم 30/7/57 (سند شماره 276) در مجموع، حاميان امريكايى و اروپايى شاه كه سقوط شاه را حتمى مى ديدند و با وقوع انقلاب اسلامى در ايران، غافلگير شده بودند، به رغم تمام تلاش هايشان، نتوانستند فرآيند انقلاب اسلامى را به نفع رژيم متزلزل شاه تغيير دهند. گرى سيك مى گويد: «هيچ كس آماده مواجه شدن با انقلاب ايران نبود. دولت كارتر نيز در برابر اوج گيرى انقلاب و فروپاشى سريع نظام شاهنشاهى ايران غافلگير شد... شاه و اطرافيانش نيز از آنچه در ماه هاى آخر سال 1978 م. (1357 ش.) در ايران روى داد، تصور درستى نداشتند. حتى تا چند هفته پس از پيروزى انقلاب، نتوانستند در باره علل سقوط رژيم، تحليل منطقى به عمل آورند... براى ما، قبول اين نكته، كه در برابر انقلاب غافلگير شديم، محتملا دشوار است. تعارض عميق، بين واقعيت و انتظارات ما، بر پايه گزارشات، برآورد و تحليل هايى بود كه معمولا بدان متكى بوديم...» با خروج شاه از ايران در تاريخ 26 دى ماه 57 عمر رژيم شاه به پايان رسيده بود.هر چند شاه قبل از ترك ايران، شوراى سلطنت را براى اداره امور كشور در غياب خود تعيين كرد. در تاريخ 12 بهمن 57 امام خمينى به كشور بازگشت. بازگشت وى كه با استقبال بى نظير مردم همراه بود، موجى از اميد براى برپايى نظامى نوين برپايه ارزش هاى دينى، ايجاد كرد. استقرار دولت جمهورى اسلامى كه با استقبال بيش از 98 درصد مردم ايران در همه پرسى12 فروردين 1358 روبه رو گرديد، پاسخى به نياز جامعه ايرانى به تحول در ساختارسياسى ايران بود.