انقلاب پرفراز و فرود اسلامى ايران، بدون شك يكى از مهمترين رويدادهاى تاريخ معاصر اين مرز و بوم به شمار مى رود. رويدادى كه طى آن حاكميت پيشين به چالش كشيده شده و با اتكاى به انديشه هاى اسلامى، به آفرينش جديدى از اداره جامعه مبادرت ورزيده است. رويدادى كه با انتقاد از نظم قديمى و ارزش هاى مسلط بر آن، تحولى بنيادين در ساختار سياسى و اجتماعى به ارمغان آورد. اينكه انديشه هاى سياسى اسلام در تجديد حيات خود (در عصر جديد) به قدرتى تبيين گر تبديل شد، در رهگذر بيش از نيم قرن سلطنت پهلوى و تحولاتى كه در اين دوره روى داده، قابل بررسى است; چرا كه در اين دوره، شاهد دگرگونى در پويش تاريخى ايران معاصر بوده ايم. اين دگرگونى ها كه به طور عمده ناشى از تحولات بيرونى بوده، تأثيرات عميق و فراوانى بر محيط سياست بر جاى گذاشت. شكل گيرى نيروهاى اجتماعى جديد و جنبش هاى فكرى و فرهنگى كه نماينده منافع بخش هاى مختلف اجتماعى بودند، زاييده شرايط جديد جهانى و تحولات ناشى از آن بود. بخشى از اين نيروها كه محصول فرايند نوسازى بوده و با روند تغييرات نيز موافق بودند، وارد نظام سياسى شده و نيروهاى فكرى و اجرايى آن را تشكيل دادند. در عين حال، بخش ديگرى از اين نيروها در كنار نيروهاى سنتى در وضعيت ناپايدارترى قرار گرفته و چالشى مستمر ميان آنان و حاكميت اقتدارگرا آغاز شد; اگر چه اين منازعه به گونه اى محافظه كارانه و يا راديكال در جريان بوده است. روى كار آمدن دولت پهلوى كه سعى داشت با اقتداء به دولت هاى اروپايى، قدرت فائقه و سلطه شگرف خود را در عرصه سياست، در پشت چرخ هاى نوسازى پنهان كند، با تغيير در صورت بندى اجتماعى، به ساخت جديدى از روابط ميان گروههاى اجتماعى و حكومت بر پايه سيستم سلسله مراتبى اقتدارگرا منجر شد. دو پارگى حاصل از فرايند نوسازى كه به انتقال سريع و ناگهانى ارزشهاى سنتى در جامعه دينى ايران و مورد تهديد قرار گرفتن اين ارزش ها منجر شد، مقاومت نيروهاى مذهبى و رهبران دينى را برانگيخت. بدين ترتيب از ابتداى ظهور دولت نوپديد كه براى استقرار ساختارى نوين، همواره در حال گسست از ساختارهاى سنتى بود، جامعه در حال گذار با بحران هايى روبه رو گشت. همراه با شكاف هاى فعال و متعدد در اين دوره، پتانسيل منازعه نيز شدت گرفت كه تغييرات ساختارى يكى از دستاوردهاى آن بوده است. بنابر اين لازم است تا با مطالعه رفتار سياسى ناشى از تحرك نيروهاى اجتماعى و سازوكارهاى به كار گرفته شده توسط نظام سياسى، تأثيرات متقابل و مناسبات ميان آن دو مورد بررسى قرار گيرد. مراد از اين سخن، الزاماً ناديده انگاشتن فشارهاى خارجى كه هميشه يكى از مصائب اين كشور بوده، نيست و اساساً بى توجهى به نقش نيروهاى خارجى در حمايت و افزايش اقتدار شاهان پهلوى، فرضيه هاى تاريخى را دچار كاستى مى كند. از اين رو، به تناسب از جايگاه آنان در تحولات تاريخى ايران، سخن به ميان آمده است. به هر روى اين اثر در پى آن است تا روايت عصر پهلوى را كه آخرين حلقه از زنجيره دوهزار و پانصد سال خودكامگى شاهان ايران است، ابتدا با كمك اسناد تاريخى به تصوير كشيده و سپس آن را به تحليل نشيند تا از اين رهگذر پژوهشگران مسايل ايران، با گوشه اى از اسناد مكتوب كه از مهم ترين منابع و داده هاى تاريخى به شمار مى آيند، آشنا شده و به احياى سنت مطالعات ميدانى در تاريخ معاصر ايران ترغيب شوند. چرا كه اولا; اسناد مكتوب مى تواند سطح تبيين و تحليل پديده ها و رويدادهاى تاريخى را به گونه اى متفاوت از ساير پردازش ها و روايت هاى تاريخى افزايش دهد. ثانياً; روايت اصلى آن، به نقل از اسناد مكتوبى است كه حقيقت عريان رويدادها را بدون هيچ گونه تصرفى، چونان آيينه شفافى در پيش رو مى نهد. بايد اذعان نمود كه نگارش اين اثر بسيار سخت و طاقت فرسا بود. براى يافتن و گزينش اسناد آن، بيش از صدها ساعت وقت صرف شد و بسيارى از مراكز اسنادى و كتاب هاى معتبر تاريخى مورد تفحص قرار گرفت. گاه چندين پرونده مورد مطالعه قرار گرفته و با دقتى وسواس گونه از ميان آنها چند برگ گزينش مى شد. با اين حال اميد است در نهايت، اين بضاعت اندك مورد توجه و استفاده طبع بلند خوانندگان گرامى قرار گيرد. خرسند خواهم شد تا معايب، كاستى ها و نارسايى هاى اين مجموعه به ديده تيزبين و عيارسنج صاحب نظران و متخصصان مسائل تاريخ سياسى تذكر داده شود. پيشاپيش معترفم كه تلقى ها و تحليل ها از رخدادهاى گذشته و رويكردهاى دقيق به جريانات تاريخى و سياسى، مصون از خطا و اشتباهات نخواهد بود. از اين رو جدّ و جهد نگارنده ممكن است به كمال و تمام نرسيده باشد. انتظار براى بهره جويى از پيشنهادها و نظرات يقيناً به كمال هر نوشته اى خواهد افزود. در خاتمه لازم است تا از سروران ارجمند آقايان جواد امامى، جواد رفيعى، مقصود رنجبر و ابراهيم طالبى كه مطالب اين مجموعه را با دقت و حوصله مطالعه كرده و با ارائه نكات ارزشمندشان بر غناى علمى كتاب افزودند و نيز آقايان عليمردانى و حسين مهديه كه زحمت صفحه آرايى و جايگزين نمودن اسناد در متن را بر عهده داشتند و هم چنين آقاى محمود جليلى مناف كه مرا در جستوجوى كتب مورد نياز يارى داده است صميمانه قدردانى نمايم. از مركز اسناد انقلاب اسلامى نيز به خاطر همكارى صميمانه در دستيابى به منابع اسنادى تشكر مى كنم. عليرضــا زهيــــرى زمستان 1378