ج . حوادث و رويدادهاى شتاب دهنده فرآيند انقلاب اسلامى
برخى نظريه پردازان براى وقوع انقلاب، از عامل نهايى و يا عوامل شتاب زا سخن به ميان آورده اند. اين عوامل در شرايط عدم تعادل و بحرانى بودن نظام و ناكارآمدى حاكمان سياسى در حل بحران ها و از دست دادن مشروعيتشان، بروز انقلاب را ممكن مى سازند. وقوع اين عوامل در شرايط نامتعادل، مردم را به اين نتيجه مى رساند كه قوه قهريه حكومتى قابل دوام نيست و مى توانند بر آن فائق آيند. در اين زمان، پويش رهبران انقلابى كه از درايت سياسى و توانايى هاى قابلتوجهى برخوردارند، مى تواند وضعيت را به نفع فرآيند انقلاب تغيير دهد. از اين رو ، امام خمينى به عنوان رهبر برجسته و بلامنازع انقلاب اسلامى با بهره بردارى ازفرصت هاى به دست آمده، علاوه بر بسيج گسترده نيروهاى اجتماعى برضد نظامسياسى، با اقدامات تاكتيكى خود زمينه فروپاشى نيروهاى مسلح را نيز فراهمساخت. حوادثى كه از نيمه دوم سال 56، در صحنه سياسى كشور روى داد وحشت و نگرانى فزاينده رژيم و دستگاه هاى امنيتى را برانگيخت. پيامدها و تداوم آن رويدادها در ماه هاى بعد، نشان داد كه نگرانى رژيم چندان هم بى مورد نبوده است. هر چند مرگ مشكوك دكتر شريعتى را پيش از اين، نمى توان در بروز واكنش هاى ضدرژيم و تأثير آن در نهضت اسلامى ناديده گرفت، اما مرگ اسرارآميز و غيرمنتظره آيت ا... سيدمصطفى خمينى، چنان توفانى به پا كرد كه رژيم را در مهار آندرمانده ساخت. همان گونه كه منابع خبرى رژيم نيز آن را انعكاس داده بودند، مردمايران، رژيم را مسؤول مرگ ايشان قلمداد مى كردند. بنابراين به رغم تلاش هاىمأموران رژيم براى طبيعى جلوه دادن مرگ وى، اعتراض هاى گسترده اى برضد آنانبرپا شد [س ش 258]. داريوش همايون مى گويد: «پس از مرگ پسر [آيت الله] خمينى آن مجلس يادبودىكه برايش در مسجد ارگ برگزار كردند نقطه تجمعى شد براى همه قشرهاى پيشرو و ليبرال و آزادى خواه و جبهه ملى و چپ هرچه كه بود، غير از نظام حكومتى، چهره هاى برجسته اش آنجا ظاهر شدند. پيدا بود كه رهبرى مذهبى توانسته است كمه همه اينها را جمع بكندو بسيج بكند...» اين امر [شهادت سيدمصطفى] فرصتى براى ابراز مخالفت سياسى عليه شاه ايجاد كرد. امام خمينى اين حادثه را «از الطاف خفيه الهى» دانست; زيرا فرصت تازه اى بهمخالفان سياسى به ويژه روحانيون داد تا موج جديدى از مبارزات را برضد رژيمسازمان دهند [س ش 259]. گزارش خبر صفحه شماره از صفحه 7ـ منبع: 9234 نسخه شماره از نسخه 8ـ منشأ: شرزه به: پاكنهاد 334 9ـ تاريخ وقوع: 1/8/36 از: (كويت) 10ـ تاريخ رسيدن خبر منبع: 10/8/36 شماره:2140 11ـ تاريخ رسيدن خبر به: 10/8/36 تا ريخ:11/8/56 رهبر عمليات پيوست: 12ـ ملاحظات حفاظتى گيرندگان: در باره به مناسبت فوت مصطفى خمينى دو نشريه در كويت منتشر شده يكى بامضاء انجمن هاى اسلامى دانشجويان در اروپا به زبان فارسى كه در آن درگذشت ويرا مرموز و به فعاليت هاى او در 15 خرداد اشاره شده و ديگرى به زبان عربى بامضاء جنبش آزاديبخش ايران كه در آن نوشته شده مرگ خمينى طبق اظهار نظر پزشكانى كه از او معاينه به عمل آوردند مشكوك مى باشد و بعد مى نويسد به نظر مى رسد اين اقدام توسط عمال شاه ضدعلماى دين صورت گرفته و پس از يك سرى مطالب بى اساس و توهين آميز. و نتيجه گيرى كرده كه ديروز دكتر شريعتى قربانى رژيم ايران شده و امروز مصطفى خمينى. نظريه 1 ـ توزيع نشريات مذكور در كويت صحت دارد و يك نسخه از آنها به پيوست تقديم مى گردد. نظريه 2 ـ نظريه 1 مورد تأييد است. 334 عمليات 18/8/36 بايگانى شود334 در پرونده مصطفى خمينى كلاسه 68011 بايگانى شود. 13/9/36 كلاسه 68011 1/10/36 (سند شماره 258) (سند شماره 259) براى خنثى ساختن بحرانى كه در حال شكل گيرى بود، نظام سياسى تصميم گرفت تا ضربه اى به رهبرى نهضت وارد سازد. اين در حالى بود كه شاه از سوى كارتر ـ كه در اين زمان (10 دى 56) در تهران به سر مى بردـ مورد حمايت جدى قرار گرفت. از طرفى، شاه در ارزيابى قدرت مخالفان مذهبى خود دچار خطاى فاحشى شده بود كه ثمره آن، گام نهادن در راهى بود كه سقوط او را ملموس تر ساخت. سرانجام در روز 17 دى 56 همزمان با سالروز كشف حجاب توسط رضا شاه، روزنامه اطلاعات مقاله توهين آميزى را برضد امام خمينى، روحانيت و مقدسات اسلامى منتشر كرد[س ش 260]. ايران و استعمار سرخ و سياه احمد رشيدى مطلق اين روزها بمناسبت ماه محرم و عاشوراى حسينى بار ديگر اذهان متوجه استعمار سياه و سرخ يا به تعبير ديگر استعمار كهن و نو شده است. استعمار، سرخ و سياهش، كهنه و نويش روح تجاوز و تسلط و چپاول دارد و با اينكه خصوصيت ذاتى آنها همانند است خيلى كم اتفاق افتاده است كه اين دو استعمار شناخته شده تاريخ با يكديگر همكارى نمايند مگر در موارد خاصى كه يكى از آنها همكارى نزديك و صميمانه و صادقانه هر دو استعمار در برابر انقلاب ايران بخصوص برنامه مترقى اصلاحات ارضى در ايران است. سرآغاز انقلاب شاه و ملت در روز ششم بهمن 2520 شاهنشاهى استعمار سرخ و سياه ايران را كه ظاهراً هر كدام در كشور ما برنامه و نقشه خاصى داشتند با يكديگر متحد ساخت كه مظهر اين همكارى صميمانه در بلواى روزهاى پانزدهم و شانزدهم خرداد ماه 2522 در تهران آشكار شد. پس از بلواى شوم پانزدهم خرداد كه به منظور متوقف ساختن و ناكام ماندن انقلاب درخشان شاه و ملت پى ريزى شده بود ابتدا كسانى كه واقعه را مطالعه مى كردند دچار يك نوع سردرگمى عجيبى شده بودند زيرا در يكجا رد پاى استعمار سرخ در اين غائله به وضوح ديده مى شد. از يكسو عوامل توده اى كه با اجراى برنامه اصلاحات ارضى همه اميدهاى خود را براى فريفتن دهقانان و ساختن (انجمن هاى دهقانى) نقش بر آب مى ديدند در برابر انقلاب دست به آشوب زدند و از سوى ديگر مالكان بزرگ كه ساليان دراز ميليونها دهقان ايرانى را غارت كرده بودند به اميد شكستن اين برنامه و رجعت بوضع سابق دست و پول در دست عوامل توده اى و ورشكستگان ديگر سياسى گذارده بودند و جالب اينكه اين دسته از كسانى كه باور داشتند مى توانند چرخ انقلاب را از حركت باز دارند و اراضى واگذار شده به دهقانان را از دست آنها خارج سازند دست به دامن عالم روحانيت زدند. زيرا مى پنداشتند كه مخالفت عالم روحانيت كه در جامعه ايران از احترام خاص برخوردار است مى تواند نه تنها برنامه انقلاب را دچار مشكل سازد بلكه همان طور كه يكى از مالكان بزرگ تصور كرده بود (دهقانان زمين ها را به عنوان زمين غصبى پس بدهند!) ولى عالم روحانيت هوشيارتر از آن بود كه عليه انقلاب شاه و ملت كه منطبق با اصول و تعاليم اسلامى و به منظور اجراى عدالت و موقوف شدن استعمار فرد از فرد توسط رهبر انقلاب ايران طراحى شده بود برخيزد. مالكان كه براى ادامه تسلط خود همواره از ژاندارم تا وزير، از روضه خوان تا چاقوكش را در اختيار داشتند وقتى با عدم توجه روحانيت و در نتيجه مشكل ايجاد موج عليه انقلاب روبرو شدند و روحانيون برجسته حاضر به همكارى با آنها نشدند در صدد يافتن يك (روحانى) بر آمدند كه مردى ماجراجو، بى اعتقاد و وابسته و سرسپرده به مراكز استعمارى و بخصوص جاه طلب باشد و بتواند مقصود آنها را تأمين نمايد و چنين مردى را آسان يافتند. مردى كه سابقه اش مجهول بود و به قشرى ترين و مرتجع ترين عوامل استعمار وابسته بود و چون در ميان روحانيون عاليمقام كشور با همه حمايت هاى خاص موقعيتى بدست نياورده بود در پس فرصت مى گشت كه به هر قيمتى هست خود را وارد ماجراهاى سياسى كند و اسم و شهرتى پيدا كند. روح الله خمينى عامل مناسبى براى اين منظور بود و ارتجاع سرخ و سياه او را مناسب ترين فرد براى مقابله با انقلاب ايران يافتند و او كسى بود كه عامل واقعه ننگين روز پانزده خرداد شناخته شد. روح الله خمينى معروف به (سيدهندى) بود در باره انتصاب او به هند هنوز حتى نزديك ترين كسانش توضيحى ندارند. به قولى، او مدتى در هندوستان بسر برده و در آنجا با مراكز استعمارى انگليس ارتباطاتى داشته است و به همين جهت بنام (سيدهندى) معروف شده است. قول ديگر اين بود كه او در جوانى اشعار عاشقانه مى سروده و بنام (هندى) تخلص مى كرده است و به همين جهت به نام هندى معروف شده است. و عده اى هم عقيده دارند كه چون تعليمات او در هندوستان بوده فاميل هندى را از آن جهت انتخاب كرده است كه از كودكى تحت تعليمات يك معلم بوده است. آنچه مسلم است شهرت او بنام غائله ساز پانزده خرداد به خاطر همگان مانده است. كسى كه عليه انقلاب ايران و به منظور اجراى نقشه استعمار سرخ و سياه كمر بست و به دست عوامل خاص و شناخته شده عليه تقسيم املاكـ آزادى زنانـ ملى شدن جنگلهاـ وارد مبارزه شد و خون بى گناهان را ريخت و نشان داد هستند هنوز كسانى كه حاضرند خود را صادقانه در اختيار توطئه گران و عناصر ملى بگذارند. براى ريشه يابى از واقعه پانزده خرداد و نقش قهرمان آن توجه به مفاد يك گزارش و يك اعلاميه و يك مصاحبه كمك مؤثر خواهد كرد. چند هفته قبل از غائله 15 خرداد گزارشى از طرف سازمان اوپك منتشر شد كه در آن ذكر شده بود (در آمد دولت انگليس از نفت ايران چند برابر مجموع پولى است كه در آن وقت عايد ايران مى شد) چند روز پس از غائله اعلاميه اى در تهران فاش شد كه يك ماجراجوى عرب نام (محمّدتوفيق القيسى) با يك چمدان محتوى ده ميليون ريال پول نقد در فرودگاه مهرآباد دستگير شده كه قرار بود اين پول در اختيار اشخاص معينى گذارده شود. چند روز پس از غائله نخستوزير وقت در يك مصاحبه مطبوعاتى فاش كرد (بر ما روشن است كه پولى از خارج مى آمده و به دست اشخاصى مى رسيده و در راه اجراى نقشه هاى پليد بين دسته جات مختلف تقسيم مى شده است) خوشبختانه انقلاب ايران پيروز شد و آخرين مقاومت مالكان بزرگ و عوامل توده اى در هم شكسته شد و راه براى پيشرفت و تعالى و اجراى اصول عدالت اجتماعى هموار شد. در تاريخ انقلاب ايران روز پانزدهم خرداد به عنوان خاطره اى دردناك از دشمنان ملت ايران باقى خواهد ماند و ميليونها مسلمان ايرانى به خاطر خواهند آورد كه چگونه دشمنان ايران هر وقت منافعشان اقتضاء كند با يكديگر همدست مى شوند، حتى در لباس مقدس و محترم روحانى. (سند شماره 260) داريوش همايون (وزير اطلاعات و جهانگردى در دولت آموزگار) ضمن اشاره بهاين كه مقاله توسط وزارت دربار تهيه شده بود، مى گويد: «... آن مقاله مسلماً پاسخىبود به حملات [امام]خمينى به شاه... شاه حقيقتاً از اين حملات زخمى شد چونخودش را در اوج قدرت و محبوبيت مى ديد»; سپس با اشاره به حضور كارتر در تهراناضافه مى كند: «كارتر قوت قلبى به شاه داد كه برايش قابل تصور نبود. خيلى از حدودمتعارف ديپلماتيك تجاوز كرده بود و شاه احساس كرد كه ديگر محلى براى نگرانىنيست و الآن وقتش است كه به مبارزه اى كه [امام] خمينى پيش كشيده و شروع كرده است ، پاسخ بدهد». انتشار اين مقاله موهن، چنان احساسات محافل مذهبى را برانگيخت كه مقامات رژيم را دچار حيرت ساخت; واكنش مردم قم در 19 دى 56، اوج رويارويى آنان و حكومت بود. قيام مردم قم در اين روز، شمارى كشته و مجروح به دنبال داشت و اقدامات گسترده اى براى دستگيرى و تبعيد روحانيون انجام شد [س ش 261]. (سند شماره 261) اما همان گونه كه نيكى كدى، از صاحب نظران انقلاب ايران اشاره مى كند: «مقاله روزنامه اطلاعات در حمله به آيت ا... خمينى و متعاقب آن حوادث قم (دى 1356) را مى توان نقطه عطفى دانست كه در آن بخش اعظم ابتكار عمل در نهضت ايران از دست نيروهاى غيرمذهبى خارج شد و به دست مخالفان مذهبى افتاد.» البته ايشان به ريشه هاى عميق تر نهضت نيز اشاره مى كند و نشان مى دهد كه در حقيقت قيام 19 دى تبلور و نماد جنبشى است كه از سال ها پيش به رهبرى امام خمينى آغاز گشته است; او مى گويد: «حتى اگر مقامات مسؤول ايران شعور اين را داشتند كه اين اتهامات را به آيت الله خمينى وارد نسازند، باز هم حركتى كه به رهبرى روحانيون آغاز شده بود، رهبرى نيروهاى مخالف شاه را در دست مى گرفت.» موجى كه قيام 19 دى در قم به راه انداخت، عرصه را براى مخالفت هاى بيشتر و بروز رفتار و احساسات ضدرژيم گسترده تر ساخت. اعتراض هاى خشونت آميز با حمله به تاسيسات دولتى، از جمله بانك ها و ساختمان حزب رستاخيز[س ش 262]، دامنه گسترده اى يافت. (سند شماره 262) اين اعتراض ها به تمام شهرستان ها كشيده شد، تا اين كه در چهلم شهداى قيام 19 دى در قم، مردم تبريز (در 29 بهمن 56) حماسه اى ديگر آفريدند. در اين روز آيت ا... شريعتمدارى و آيت ا... قاضى طباطبايى در اطلاعيه اى مردم را به تعطيل عمومى و شركت در مجلس ختم شهداى قم فراخوندند. اجتماع عظيم مردم تبريز به همين مناسبت به شورشى بزرگ انجاميد. در جريان حماسه مردم تبريز، تحليل گران سفارت امريكا در تحليل هاى خود به برترى اقدامات مردم برضد مأموران حكومت اشاره مى كنند: «در حالى كه عكس العمل دولت در برابر آشوب، بى برنامه به نظر مى رسيد و براى چند ساعت متوالى مؤثر واقع نشد، تاكتيك ها و روش هاى به كار گرفته شده از سوى مردم حاكى از آمادگى بسيار خوب ايشان بود. آشوب طلبان اهداف خاصى در سر داشتند و ظهور گروه هاى مختلف در مناطق گوناگون شهر مستلزم وجود يك هسته مركزى متشكل از شورشيان بود كه به خوبى مى دانستند چه مى خواهند بكنند.» از جمله اهداف مورد نظر تظاهركنندگان، حمله به مؤسسات امريكايى; مانند انجمن ايران و امريكا و كلوپ هاى تفريحى و فرهنگى وابسته به دولت بود. سرانجام، اين قيام با واكنش سخت رژيم روبه رو شد و تعدادى از مردم كشته و مجروح شدند. اما به تعبير امام خمينى: «كشتار بى رحمانه قم، ايران را به هيجان آورد و تبريز را به قيام همگانى مردانه در قبال ظلم و بيدادگرى نشاند و كشتار دسته جمعى تبريز ملت غيور ايران را چنان تكان داد كه در آستانه انفجار است». حوادث بعدى در يزد و جهرم و ساير شهرستان ها با موجى از تظاهرات ضد رژيم همراه بود آنچه مسلم است، سلسله چهلم ها كه در فرهنگ مذهبى ايرانيان جايگاه ويژه اى دارد، همواره وسيله اى براى بروز احساسات ضدرژيم بوده كه در جامعه ايران ريشه هاى عميق و گسترده اى داشته است[س ش 263]. (سند شماره 263) در حالى كه رويارويى نيروهاى اجتماعى با نظام سياسى روزبه روزابعاد تازه ترى مى يافت، در 28 مرداد 57، فاجعه دهشتناكى رخ داد كه عواطف عمومى را جريحه دار ساخت و واكنش هاى خشم آلود مردم را برضد رژيم به دنبال داشت. آتش سوزى مهيب در سينما ركس شهر آبادان كه نزديك 400 تن از تماشاچيان را در كام خود فرو برد، اقدامات اعتراض آميز و تندى را در سراسر كشور برضد حكومت در پى داشت. اين حادثه چنان رژيم را دچار عدم تعادل ساخت كه با انتساب آن به نيروهاى مبارز، تلاش كرد مردم را برضد رهبران مذهبى برانگيزد. اما چندى بعد، توسط دفتر ويژه اطلاعات و به نقل ازروزنامه ديلى تلگراف، اين فاجعه به كمونيست هاى وابسته به كشورهاى خارجى نسبتداده شد [س ش 264]. به هر روى اين فاجعه به بحرانى بزرگ مبدل شد كه رژيم نتوانست از آن رهايى يابد و آتش خشم مردم، خيمه هاى سست آنان را شعلهور ساخت. (سند شماره 264) با گسترش ناآرامى ها و برپايى تظاهرات خشونت بار خيابانى، شاه براىجلوگيرى از رشد فزاينده ناآرامى در سراسر كشور، جعفر شريف امامى را به جاىآموزگار برگزيد. اقدامات نخستوزير جديد كه آميزه اى از چهره سازشكارانهو سركوبگرى بود، در فرونشاندن ناآرامى ها به بن بست رسيد. دولت و دستگاه هاىامنيتى آشكارا مى ديدند كه روحانيون روزبه روز در موقعيت بهترى در رهبرىجنبش مخالفان قرار مى گيرند. به فرمان امام خمينى دوره جدى ترى از اعتصاباتعمومى كشور را فراگرفت [س ش 265 و 266]. به: 312 از: 20 هـ 12 شماره: 27258/20 هـ 12 تا ريخ: 6/9/57 موضوع: وضع بازار تا ساعت 15/8 روز 6/9/57 وضع بازار تهران، شميران، كرج و شهر رى به شرح زير به استحضار مى رسد: 1 ـ بازار تجريش و مغازه هاى اطراف بسته است، پمپ ها بنزين دارند، تاكسيرانى و اتوبوسرانى عادى است. 2 ـ بازار شهر رى و مغازه هاى اطراف آن بسته است. پمپ ها بنزين دارند، تاكسيرانى و اتوبوسرانى عادى است. 3 ـ دكاكين كرج بسته است، پمپ ها بنزين دارند، تاكسيرانى و اتوبوسرانى عادى است. 4 ـ بازار تهران و مغازه هاى اطراف آن بسته است. 5 ـ وضع ميادين عادى است. رئيس سازمان اطلاعات و امنيت تهران ـ پرنيانفر (سند شماره 266) به: 342 از: 20 هـ 23 شماره: 96898/20 هـ تا ريخ: 6/9/57 درباره تأسيسات نفتى رى و ضعيت تأسيسات نفتى رى در ساعت 1700 به شرح زير باستحضار مى رساند: 1 ـ كاركنان خطوط لوله و انبار نفت رى در حال اعتصاب مى باشند. 2 ـ تمامى كاركنان قسمت پژوهش حدود 200 نفر و 50 نفر كارگر از قسمت اكتشاف و استخراج مشغول كار بوده اند كه طبق معمول پس از اتمام كار قسمت هاى مربوطه را ترك نموده اند و بقيه كاركنان اكتشاف و استخراج و امور كالا كه حدود 350 نفر هستند در حال اعتصاب مى باشند. 3 ـ در پالايشگاه حدود 650 نفر مشغول كار بوده اند كه طبق معمول پس از اتمام كار به غير از افراد نوبت كار پالايشگاه را ترك نموده اند و حدود 400 نفر كه صبح روز جارى در رستوران اجتماع كرده بودند ضمن مذاكره با مقامات شركت ملى نفت ايران به فرماندارى نظامى در ساعت 1430 پالايشگاه را ترك و قرار شده چند نفر همكاران آنان كه دستگير شده بودند آزاد و فردا همه در سركار حاضر و مشغول كار شوند. رئيس سازمان اطلاعات و امنيت تهران ـ پرنيانفر (سند شماره 265) براى كنترل اوضاع، در چند شهر مهم حكومت نظامى اعلام شد. صبح روز جمعه 17 شهريور (اولين روز حكومت نظامى)، ده ها تن از مردم تهران، كه بيشتر آنها از اعلام حكومت نظامى بى خبر بودند، براى راهپيمايى و تظاهرات سياسى در ميدان ژاله (شهدا) تهران گرد آمده بودند. ناگهان جمعيت تظاهر كننده از چندين سو مورد هجوم رگبارهاى نظاميان قرار گرفتند. به گزارش خبرنگار روزنامه گاردين كه در صحنه حضور داشت، هليكوپترها، براى متفرق كردن مردم از مسلسل و مواد تخريبى استفاده كردند. همين خبرنگار مى گويد: «منظره، به ميدان اعدام شباهت داشت. نظاميان مردمى را كه تظاهرات ضدرژيم مى كردند، به گلوله مى بستند». هرچند آمار شهداى اين روز در مشروح مذاكرات شوراى امنيت ملى، 86 نفر و در بولتن نوبه اى ساواك 97 نفر اعلام شد; اما شواهد و اظهار نظرهاى بى شمارى وجود دارد كه تعداد شهدا را بسيار فزون تر از آمار رسمى دولت نشان مى دهد. پس از شكست اقدامات شريف امامى و نگاه بدبينانه اى كه حتى ميانه روها نسبت به او پيدا كردند، فعاليت هاى سياسى براى كنترل و حتى اخراج رهبرى نهضت از عراق آغاز شد. در مذاكراتى كه بين وزراى خارجه ايران و عراق، كه براى شركت در اجلاس مجمع عمومى سازمان ملل به نيويورك رفته بودند، صورت گرفت، بر سر اعمال فشار و محدود ساختن امام خمينى توافق شد. سرانجام امام تصميم گرفت كه از عراق خارج شود. ابتدا به سمت كويت عزيمت كرد، اما پس از اينكه دولت كويت از ورود ايشان به آن كشور جلوگيرى نمود، ايشان به ناچار در 14 مهرماه 57 عازم كشور فرانسه مى شود[س ش 267]. حضور امام خمينى در پاريس فرصت تبليغاتى وسيعى براى نيروهاى مخالف مذهبى فراهم ساخت. در شرايطى كه بحران سياسى و اقتصادى، رژيم را كاملا ناكارآمد ساخته بود، حملات كوبنده امام برضد رژيم شدت يافت. در اين دوره حوادث پى درپى و به طور گسترده و سراسرى، كشور را فرا گرفت. شاه نوميدانه كشور را ترك كرد و با ورود امام خمينى به كشور براى همه كاملا آشكار بود كه عمر رژيم شاهنشاهى به سر رسيده است. اين واقعيت در 22 بهمن 1357 ش. با پيروزى انقلاب اسلامى و سپس تأسيس حكومت جمهورى اسلامى به منصه ظهور رسيد و مردم ايران از رژيم خودكامه اى كه سالها از آن رنج مى بردند رهايى يافتند. (سند شماره 267)