مقالات حسینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقالات حسینی - نسخه متنی

گرداورنده: علیرضا رجالی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شيوه هايى از
معصومين(عليهم السلام)

1. محبت و
نرمخويى

زمانى كه حضرت موسى به همراهى برادرش هارون ماموريت مى يابد
كه به سوى فرعون حركت كند و او را به توحيدفرا خواند شيوه و دستورالعمل الهى براى
آنها اين گونه مقرر مى شود: «و قولا له قولا لينا لعله يتذكر او يخشى »: با فرعون
به نرمى سخن گوييد شايد به ياد خدا افتد و ترس خدا را پيشه كند.

يكى از عوامل مهم موفقيت رسول گرامى اسلام نيز محبت و نرمخويى
آن حضرت به شمار آمده است. قرآن كريم در اين زمينه مى فرمايد: «و لو كنت فظا غليظ
القلب لانفضوا من حولك »: اگر تندخو و سخت دل بودى مردم از گرد تو متفرق مى شدند.

و در باره آن حضرت نقل شده است: به هنگامى كه يكى از كافران
با تندى به آن بزرگوار پرخاش كرد اصحاب تصميم گرفتند با او به ستيز و نزاع برخيزند
و حضرت آنها را نهى كرد و خود نسبت به آن مرد كافر محبت فراوان نمود و با خوشرويى
از او استقبال كرد به حدى كه آن فرد تحت تاثير الطاف آن حضرت قرار گرفت و اسلام
آورد. سپس حضرت رو به اصحاب خود فرمود: مثل من و شما همانند فردى است كه شترش سركش
شده باشد و هر يك از مردم به آن شتر نهيبى زنند و آن شتر وحشى تر شود. اما صاحب
شتر مى گويد من خود آشناترم، اجازه دهيد خودم او را رام مى كنم. و سپس صاحب آن او
را رام مى كند. چنانكه ديديد كه اين فرد رام شد و اسلام را انتخاب نمود.

نمونه دوم: فردى از اهل شام كه نسبت به اهل بيت عصمت و طهارت
دشمنى ديرينه داشت به مدينه مى آيد و به امام حسن و پدرش(عليهما السلام) اهانت
مى كند. امام حسن(ع) با خوشرويى و كلمات ملاطفت آميز با او برخورد مى كند. شامى كه
خود را در مقابل اقيانوسى از بزرگوارى و فضيلت مشاهده مى كند، مى گويد: پيش از
آنكه تو را ملاقات كنم تو و پدرت دشمن ترين مردم نزد من بوديد و اكنون محبوبترين
فرد نزد من هستيد. و بدين ترتيب در رديف دوستداران و معتقدان خاندان پيامبر قرار
گرفت.

نمونه چهارم: زهير بن قين از افرادى بود كه دوست نمى داشت با
امام حسين(ع) روبرو شود. همراهان او مى گويند ما جمعى بوديم كه به هنگام مراجعت از
مكه وقتى در بين راه به امام حسين مى رسيديم از او كناره مى گرفتيم زيرا كه
حركت به همراهى حضرت ناخوشايندمان بود. در يكى از منازل بين راه مجبور به ماندن در
محلى شديم كه امام حسين(ع) نيز در آنجا بود. امام قاصدى را به سوى زهير روانه كرد
و از او خواست كه با حضرت ملاقات كند. زهير به خدمت حضرت رفت و زمانى نگذشت كه شاد
و خرم با چهره اى برافروخته برگشت و دستور داد كه خيمه او را نزديك سراپرده حضرت
نصب كنند. بدين گونه بود كه با برخورد نيك امام حسين(ع) در رديف شهداى كربلا قرار
گرفت.

نمونه پنجم: وقتى كه مردى نصرانى به امام باقر(ع) جسارت
فراوان مى كند حضرت به او مى فرمايد: «ان كنت صدقت غفر الله لها و ان كنت كذبت غفر
الله لك »: اگر آنچه گفتى راست است خداوند از كرده مادر من درگذرد و اگر دروغ
مى گويى خداى تو را بيامرزد. راوى اضافه مى كند: چون مرد نصرانى اين بردبارى و
بزرگوارى را كه از حوصله بشر بيرون است ديد و پشيمان شد و مسلمانى اختيار كرد.

2. دورى از
دشنام

قرآن، كلام زيباى حق است و پيروان خويش را دعوت كرده است كه
با مردم به نيكى سخن بگويند «و قولوا للناس حسنا» و از اينكه حتى به كافران دشنام
داده شود نهى كرده است. چنانكه مى فرمايد: «و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله
فيسبوا الله عدوابغير علم »: به آنان كه غير خدا را مى خوانند دشنام ندهيد تا
مبادا آنها از روى جهالت خدا را دشنام دهند.

گويا اميرمؤمنان(ع) به هنگامى كه مشاهده مى كند يكى از اصحابش
به سپاه معاويه دشنام مى دهد، مى فرمايد: «انى اكره ان تكونوا سبابين »: من دوست
ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد. و در يكى از نقلها آمده است كه به حجر بن عدى و
عمرو بن حمق فرمود: «كرهت ان تكونوا لعانين شتامين، ... و لكن لو وصفتم مساوى
اعمالهم فقلتم من سيرتهم كذا و كذا و من اعمالهم كذا و كذا كان اصوب فى القول ».
ناخوشايند است براى من كه شما را دشنامگر ببينم ولى اگر اعمال بد و سيره ناپسند
آنها را بيان كنيدبهتر خواهد بود. آن دو گفتند: اى اميرمؤمنان، ما موعظه ات را به
جان و دل پذيراييم و خود را با آدابى كه به ما مى آموزى مؤدب خواهيم ساخت.

به همين سبب بود كه امام صادق(ع) دوستى چندين ساله خويش را با
فردى كه به غلام و خدمتگزارش فحش و ناسزا گفت، قطع نمود.

3. برخورد
استدلالى و حكمت آميز

اساس دعوت پيامبران الهى را حكمت تشكيل مى دهد. آن بزرگواران
به هنگام برخورد با كافران و ملحدان محكم ترين استدلالها را بيان مى كردند
نمونه هايى از آن را قرآن كريم در داستان ابراهيم(ع) و برخورد آن حضرت با
ستاره پرستان و معتقدان به الوهيت خورشيد و ماه بيان نموده است. و بر اين اساس است
كه تعليم وآموزش حكمت يكى از فلسفه هاى بعثت پيامبر خاتم صلى الله عليه و آله به
شمار آمده است چنانكه در سوره جمعه مى خوانيم: «هو الذى بعث فى الاميين رسولا منهم
يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة »: اوست خدايى كه ميان
مردمان درس نياموخته پيغمبرى از خود آنها برانگيخت تا بر آنان آيات وحى خدا را تلاوت
كند و آنها را پاكيزه سازد و به آنها كتاب و حكمت آموزش دهد. و در پى همين هدف است
كه پيامبر گرامى اسلام(ص) از سوى خداوند ماموريت مى يابد كه: «ادع الى سبيل ربك
بالحكمة و الموعظة الحسنة »: مردم را به راه پروردگارت بر اساس حكمت و پندهاى نيك
دعوت كن.

تاريخ زندگى آن حضرت تجسم صفحات زرينى از اين گونه
رفتارهاست به طورى كه اين امر مورد اعتراف مخاطبان آن حضرت قرار مى گرفت و بر همين
اساس به اسلام مى گرويدند. در يكى از نقلها آمده است هر موقع پيامبر اكرم متوجه
مى شد كه شخصيتى از عرب وارد مكه شده است با او تماس مى گرفت و آيين خود را به وى
عرضه مى داشت. روزى شنيد كه «سويد بن صامت » وارد مكه شده است. فورا با او ملاقات
نمود و حقايق نورانى آيين خود را براى او تشريح كرد. وى فت شايد اين حقايق همان
حكمت لقمان است كه البته من هم مى دانم. حضرت فرمود: گفته هاى لقمان نيكوست ولى آنچه
خدا بر من نازل فرموده است بهتر و بالاتر است زيرا آن مشعل هدايت و نورافكن
فروزانى است. سپس حضرت آياتى چند براى او خواند و وى نيز آيين اسلام را پذيرفت.

اصولا احتجاجات و استدلالهاى معصومين(عليهم اسلام) با مذاهب و
مكاتب مختلف نمونه خوبى از برخوردهاى حكمت آميز مى باشد كه كتاب «احتجاج مرحوم
طبرسى » و كتابهايى از اين قبيل، آيينه اى از اين نوع برخوردهاست. اينكه امام
رضا(ع) به (عالم آل محمد«ص ») لقب يافته است همين احتجاجات و برخوردهاى استدلالى و
كلامى آن حضرت يا اديان و مكاتب گوناگون بوده است زيرا اين زمينه براى آن بزرگوار
بيش از معصومين ديگر فراهم بوده است.

در خاتمه به اعتراف يكى از منكران توحيد به نام ابن
ابى العوجاء كه در باره برخوردهاى حكمت آميز امام صادق(ع) ذكر نموده است
مى پردازيم. مفضل در مقدمه كتاب خود (توحيد) مى گويد در يكى از روزها در مسجد
پيامبر(ص) به ابن ابى العوجاء برخوردم در حالى كه سخنان كفرآميزى بر زبان مى راند.
از شدت خشم نتوانستم خوددارى كنم و گفتم اى دشمن خدا، ملحد شدى و پروردگارى كه تو
را به نيكوترين تركيب آفريده و از حالات گوناگون گذرانده انكار كردى ...!

ابن ابى العوجاء گفت: اى مرد اگر تو از متكلمانى با تو به روش
آنان سخن بگويم. و اگر از ياران جعفر بن محمد صادق هستى او خود با ما چنين سخن
نمى گويد. او از سخنان ما بيش از آنچه تو شنيدى بارها شنيده ولى دشنام نداده است و
در بحث بين ما و او از حد و ادب بيرون نرفته است. او بردبار و آرام و متين و خردمند
است و هرگز خشم و سفاهت بر او چيره نمى شود. سخنان و دلايل ما را مى شنود تا آنكه
هر چه در دل داريم به زبان مى آوريم. گمان مى كنيم بر او پيروز شده ايم آنگاه با
كمترين سخن دلايل ما را باطل مى سازد و با كوتاهترين كلام حجت را بر ما تمام
مى كند چنان كه نمى توانيم پاسخ دهيم. اينك اگر تو از پيروان او هستى چنانكه
شايسته اوست با ما سخن بگو. و بر اين مبناست كه در زيارتنامه معصومين(عليهم
السلام) مى خوانيم:

«و نصحتم له فى السر و العلانية و دعوتم الى سبيله بالحكمة و
الموعظة الحسنة و بذلتم انفسكم فى مرضاته »: به خاطر خدا مردم را در پنهان و آشكار
نصيحت كرديد و به راه حق يا برهان و حكمت و پند و موعظه نيكو دعوت كرديد و در راه
خشنودى خدا از جان خود گذشتيد.

/ 92