4) بنى اميه و
اسلام وارونه
سياست مالى خلفاى اموى (به ويژه معاويه و پسرش يزيد)تفاوت هاى بنيادى با سياست مالى خلفاى نخستين داشت. سيستم حكومتى معاويه كاملا
سلطنتى و با تقليد از دربار حكومتى، روم و ايران بود. اختصاص دادن املاك خالص براى
خاندان حكومتى، تمركز بخشيدن به سازمان خراج و تخصيص درآمد حاصل از آن فقط براى
خليفه، ماليات بستن به مقررى كارمندان و مصادره نصف اموال ماموران عالى رتبه دولت
پس از مرگ يا استعفاى آنان كه در منابع اسلامى با عنوان «استخراج » از آن ياد
مى شود، از مواردى بود كه براى اولين بار در تاريخ اسلام از جانب معاويه با هدف
بازسازى نظام مالى دولت اسلامى به اجرا درآمد، اما پر واضح است كه در اين بازسازى
بيشترين سود عايد دستگاه خاندانى خليفه شد نه دولت اسلامى. (32) يعقوبى
مى نويسد:معاويه، عبدالله بن دراج، غلام خود را بر خراج عراق گماشت و
به او نوشت: از مال عراق آن چه بدان كمك جويم به سوى من حمل كن. پس ابن دراج بر او
نوشت و خاطر نشان ساخت كه دهقانان به او خبر داده اند كه كسرا و خاندان كسرا را
«خالصه هايى » بوده است كه در آمد آن ها را براى خودشان جمع آورى مى كرده اند و
حكم خراج بر آن بار نمى شود. پس [معاويه] به او نوشت كه آن خالصه ها را به شمار و
خالصه اش قرار ده و سدها براى آن ها بساز. پس دهقانان را فراهم ساخت و از ايشان
پرسش كرد. گفتند كه دفتر در حلوان است، پس فرستاد تا آن را آوردند و هر چه را براى
كسرا و خاندان كسرا بود از آن استخراج نمود و سدها بر آن بست و آن را خالصه معاويه
قرار داد [معاويه] به عبدالرحمن ابن ابى بكره درباره سرزمين بصره نيز چنين
نوشت و آن ها را دستور داد كه هديه هاى نوروز و مهرگان را نزد وى فرستند .
(33)
بعد از معاويه، يزيد ميراث خوار چنين نظام سلطنتى اى شد كه
اساس آن مبتنى بر مال اندوزى بود. برخى از مهم ترين حركت هاى انحرافى كه از طرف
معاويه و همفكرانش در تاريخ اسلام صورت گرفته و در وقوع سانحه عاشورا بسيار مؤثر
بوده ست به اين قرار است:
الف - جعل حديث
معاويه افرادى را صرفا براى جعل حديث استخدام كرده بود كه ازمعروف ترين آن ها مى توان به سمرة بن جندب، ابو هريره، عمروبن عاص ، مغيرة بن شعبه
و عروة بن زبير اشاره كرد. احاديث زيادى توسط اين عده در فضايل معاويه و تيره اموى
قريش و مذمت بنى هاشم به ويژه على عليه السلام ساخته شد و حتى مكتب تاريخ نگارى
شام كه به درستى بايد مؤسس آن را معاويه دانست اساسا با هدف مذكور تاسيس شد. در
ميراث مكتوب تاريخ نگاران شامى تهمت هاى ناروايى برخاندان عصمت و طهارت وارد شد تا
آن جا كه قيام امام حسين عليه السلام براى احياى سنت نبوى صلى الله عليه وآله
وسلم، به عنوان شورشى معرفى گرديد كه نظم عمومى جامعه اسلامى را بر هم زده و موجب
اغتشاش شده است. و در مقابل به جاى محكوم كردن يزيد به دليل آن همه اعمال ضد
دينى اش رفتار او را با اين توجيه كه عمل به «اجتهاد» كرده است تصديق و تاييد
كردند. (34)
معاويه براى مخدوش كردن چهره على عليه السلام چهارصدهزار درهم
به سمرة بن جندب داد تا بگويد آيه «و من الناس من قوله فى الحياة الدنيا و هو
الدالخصام » درباره على عليه السلام نازل شده است. (35)
به واسطه همين
تبليغات مسموم بود كه پذيرش شهادت على عليه السلام در محراب عبادت براى شاميان
بسيار مشكل مى نمود. (36)
ب - احياى
عروبت
معاويه مبناى حكومت خود را بر عصبيت قومى و قبيله اى استواركرده بود و همچون اسلاف خود در عصر جاهلى بر نسب و عشيره خود مى باليد. احياى
ملى گرايى و عروبت به طور عام تر، شعار بنى اميه در حاكميت خود براى جامعه اى بود
كه بخش قابل توجهى از آن را موالى و مسلمانان غير عرب تشكيل مى دادند. معاويه براى
اجراى سياست عرب گرايى خود در بخشنامه اى به زياد بن ابيه - حاكم بصره و سپس كوفه
- دستور مى دهد كه عطايا و سهميه موالى و عجم را از بيت المال كم كند،
در جنگ ها
عجم را سپر اعراب سازد، آنان را به هموار ساختن راه ها و كندن درختان و ...
وادارد، هيچ يك از عجم ها را مناصب دولت نداده و اجازه ندهد كه آنان با دختران عرب
ازدواج كنند و از عرب ارث ببرند. و تا آن جا كه مى تواند از عجم دورى گزيند و آنان
را تحقير كند ... (37) قيام مختار ثقفى در خون خواهى امام حسين عليه
السلام نوعى واكنش اعتراض آميز به سياست عرب گرايى امويان هم بود. چنان كه نقل شده
است:عمير [بن حباب يكى از بزرگان شام و رئيس قبيله قيس به
مختار] گفت: از هنگامى كه وارد اردوگاه تو شده ام اندوهم شدت يافته است و اين به
آن جهت است كه تا هنگامى كه پيش تو رسيدم هيچ سخن عربى نشنيدم و همراه تو، همين
گروه ايرانيان هستند و حال آن كه بزرگان و سران مردم شام كه حدود چهل هزار مردند
به جنگ تو آمده اند. (38)
ج - احياى
جريان هاى اعتقادى انحرافى
در دوره اى كه آزادى انديشه و عقيده شديدا سركوب مى شد، تفكرانحرافى «مرجئه » مورد استقبال و حمايت شديد امويان قرار داشت. صاحبان اين عقيده
باور داشتند كه ايمان به خداوند كافى است و گناه باعث ورود انسان در جهنم نمى شود.
شهرستانى در «الملل و النحل » همين نكته را وجه شاخص مرجئه تلقى مى كند و معتقد
است در حوزه مسائلى كه به امامت مربوط مى شود با خوارج توافق ندارند. (39) با
رواج اين تفكر، معاويه موفق به مشروعيت بخشيدن به تمام اعمال و گفتار دستگاه
حكومتى خود مى شد.در اين انديشه «نقد قدرت » جاى خود را به «تجليل حاكمان » داد و
معاويه و كارگزاران او صحنه را به گونه اى طراحى كردند كه مردم باور داشتند هر
كارى كه آنان به عنوان خليفه مسلمانان انجام مى دهند، كارى درست و شايسته است و هر
كس با آنان به مخالفت برخيزد، فارغ از اين كه چه كسى است و چه مى گويد، برخطا است
و ريختن خون او منعى ندارد و اين تلقى بدون تدارك زمينه چنين اعتقادى، ميسر نبود.
احمد امين وجه نامگذارى مرجئه را چنين بيان كرده است:مرجئه گرفته شده از «ارجاء» است، به مفهوم به تاخير انداختن،
زيرا آنان امر گروه هايى را كه با هم اختلاف داشتند و خون يكديگر را مى ريختند به
روز قيامت واگذار مى كردند و در مورد هيچ طرف، خودشان داورى نمى نمودند. عده اى
نيز مرجئه را مشتق از «رجاء» مى دانند، زيرا آنان مى گفتند با داشتن ايمان، گناه
آسيبى و ضررى نمى رساند، چنان كه با بودن كفر نيز اطاعت سودى نخواهد داشت.
(40)
نشاندن خليفه مسليمن به جايگاهى كه هاله اى از تقدس آن را
احاطه كرده باشد و ثنا گفتن وى، ميراث شوم تفكر مرجئه و نتيجه روشن و قطعى آن،
تاييد بلاقيد بنى اميه بود. آن چيزى كه باعث شد جامعه اسلامى رخداد دلخراش و اسف
بار عاشوراى 61 ق را به آسانى و بى هيچ دغدغه اى بپذيرد، رسوخ همين باور بود. حسين
حتى اگر نوه پيامبر هم باشد چون به اذن خليفه اسلامى كشته شده است، مرگ او بر حق
بوده و مورد تاييد است; براى نمونه توجيه «ابن العربى » درباره شهادت «حجربن عدى »
چنين است:در مورد قتل حجر دو سخن وجود دارد: عده اى معتقدند كه او به
ناحق كشته شده و عده اى باور دارند كه به حق كشته شده است. ما مى گوييم اصل اين
است كه هر كه را امام برحق بكشد به حق كشته شده است و هر كه معتقد است حجر به ستم
كشته شده، بايد دليل بياورد. (41)
32. داود فيرحى، همان، ص
166.33. همان، ص 167 به نقل از: يعقوبى، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص
145.34. ابن كثير دمشقى در «البداية و النهاية » عملكرد يزيد را كاملا توجيه كرده است.35. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم(مصر،
دارالاحياء الكتب العربى، 1387 ق) ج 1، ص
361.36. ابن ابى الحديد بابى را تحت عنوان «احاديثى كه معاويه با تحريك عده اى از
صحابه و تابعين در ذم على جعل كرده » در كتابش آورده است (شرح نهج البلاغه، ج 4،
ص 63).37. داود فيرحى، همان، ص
180.38. ابوحنيفه دينورى، اخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر (قاهره، 1960م) ص
338.39. شهرستانى ، همان ج 1، ص
114.40. احمد امين، فجر الاسلام(بيروت، دارالكتب العربى، 1975م) ص
279.41. ابن العربى، العواصم من القواصم(قاهره، بى نا، 1405ق) ص
29.