مقالات حسینی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مقالات حسینی - نسخه متنی

گرداورنده: علیرضا رجالی تهرانی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

دفن اجساد
شهدا در كربلا توسط چه كسانى انجام گرفت؟

هنگامى كه
عمر سعد از كربلا خارج شد، جمعى از طايفه بنى اسد كه در غاضريه سكونت داشتند به
قتلگاه شهدا وارد شدند و پس از اقامه نماز بر اجساد شهدا، آنان را دفن نمودند. به
اين طريق كه امام حسين عليه السلام را در همين موضعى كه اكنون معروف است دفن كردند
و فرزندش على اكبر را در پايين پاى پدر به خاك سپردند و بقيه شهدا (مگر چند نفر
معينى) را در زير قدم آن حضرت دفن نمودند و حضرت عباس را در راه غاضريه در مكانى
كه به شهادت رسيده بود به خاك سپردند.
اما طبق
احاديث صحيحه، امام را جز امام نمى تواند غسل و كفن و دفن نمايد، لذا روايت داريم
كه گرچه به حسب ظاهر طايفه بنى اسد حضرت سيدالشهدا را دفن كردند اما در واقع امام
زين العابدين عليه السلام آمد و آن حضرت را دفن كرد. چنانچه حضرت رضا عليه السلام
به اين مطلب تصريح فرموده است. (11)

عاقبت شمر
بن ذى الجوشن چه شد؟

شمر بن ذى
الجوشن، جانى شماره يك حادثه كربلا، پس از جنگ شورشيان كوفه با مختار، كه فرماندهى
چند گروه را به عهده داشت از كوفه متوارى شد و فرار را برقرار ترجيح داد.
اما مختار
در تعقيب اين عنصر خبيث بود. لذا ابوعمره كه از افراد بسيار ارزنده و از ياران
صميمى مختار بود و كينه قاتلان حسين بن على را در دل داشت، از طرف مختار مامور
كشتن شمر شد. ابوعمره با گروهى به تعقيب شمر رفت و او را در يكى از روستاهاى بصره
پيدا نمود. ابوعمره طى يك درگيرى مسلحانه، شمر را زخمى كرد و سپس به اسارت خود در
آورد. او را به نزد مختار آورد، مختار دستور داد او را گردن زدند و جسد او را در
ديگ روغن جوشيده قرار دادند و يكى از اطرافيان مختار، سر شمر را با پاى خود لگد
كوب كرد. (12)
شمر بن ذى
الجوشن، از سران و شجاعان مردم كوفه بود كه در زمان حضرت على از شيعيان و طرفداران
حضرتش به شمار مى آمد و در جنگ صفين در ركاب على با سپاه معاويه جنگيد و
شجاعت خوبى از خود نشان داد. اما شمر همانند بسيارى از مردم كوفه، در راه خود
استوار نماند و به خاطر روح نفاقى كه در او وجود داشت، جزء دشمنان خاندان رسالت در
آمد و به حكومت اموى پيوست.

عاقبت ابن
زياد چه شد؟

ابن زياد
جانى شماره دو حادثه كربلا كه در شام به سر مى برد، از طرف عبدالملك مروان كه تازه
قدرت شام را به دست گرفته بود براى مسلط شدن بر عراق، مامور سركوبى قيام مختار شد.
مختار نيروهايش را آماده كرد و فرماندهى كل آنان را به ابراهيم بن مالك اشتر داد.
اين دو
لشكر با هم درگير شدند و ابراهيم اشتر با شجاعتى كه داشت، لشكر ابن زياد را متوارى
ساخت و تعدادى از فرماندهان و سربازان او را به درك واصل كرد.
تا سرانجام
به سر وقت ابن زياد، - اين عنصر كثيف بنى اميه - رفت و با ضربت شميشير خود، او را
دو نيم ساخت و سر بريده اش را براى مختار به هديه اورد و جسد آن خبيث را با آتش
سوزاندند. ابن زياد در آن روز 39 سال داشت. روز جنگ لشكريان مختار با ابن زياد،
روز عاشوراى سال 67 هجرى و روز كشته شدن ابن زياد به دست تواناى ابراهيم اشتر درست
روز عاشورا بود. اين يك اتفاق تصادفى نيست، بلكه خداوند خواسته بود كه درست در
همان روز كه امام حسين عليه السلام به دست نيروهاى ابن زياد، مظلومانه به شهادت
رسيد، در همان روز انتقام خون آن مظلوم را از قاتل او بگيرد. «و انها لعبرة لاولى
الابصار» تا عبرتى باشد براى صاحبان خرد.

عاقبت عمر
سعد چه شد؟

مختار در
آن روزهايى كه دست به انتقام خون شهداى كربلا زد، نسبت به «عمر سعد» بيش از همه
حساس بود، از طرفى، قبلا به خاطر مصالحى امان نامه اى به «عمر سعد» داده بود و از
طرف ديگر عمرسعد هم بهانه اى به دست مختار نداده و در شورش عليه مختار، شركت نكرده
بوداز اين جهت قدرى دستگيرى و مجازات وى به تاخير افتاد.



هنگامى كه
عمر سعد متوجه شد كه مختار در صدد دستگيرى و مجازات او است، شبانه از كوفه پا به
فرار گذاشت. در بيرون شهر كوفه با شخصى روبرو شد و قضيه فرار را براى او نقل كرد.
آن مرد تميمى عمر سعد را از فرار منصرف كرد و عمر سعد به منزل خود برگشت.
مختار
باخبر شد كه عمر سعد به قصد فرار به خارج شهر رفته و برگشته است. مختار خوشحال شد
و اين حادثه را بهانه گرفت. لذا كسى را به دنبال «حفص » فرزند عمر سعد فرستاد.
او فورا به
نزد مختار آمد. مختار از پدرش عمر سعد سؤال كرد، حفص گفت: پدرم در خانه است.
مختار
«ابوعمره » را مامور جلب عمر سعد كرد. ابوعمره فورا حركت كرد و« عمر سعد» را براى
مختار جلب كرد. عمر سعد كه ترسيده بود گفت جبه ام را بياوريد. (13)
ابوعمره از
منظورش آگاه شد و مهلتى به او نداد، و شمشير برنده خود را بر فرق عمر سعد فرود
آورد و او را به درك واصل كرد. بعد سرش را از بدنش جدا كرد و براى مختار آورد.
مختار رو
كرد به «حفص » فرزند آن جنايتكار و گفت: اين سر كيست؟ گفت: اين سر پدرم است.
مختار در
همانجا دستور داد كه سر « حفص » فرزند عمر سعد را نيز جدا كنند و او را به پدرش
ملحق نمايند.
بدين صورت
عمر سعد و فرزندش به سزاى اعمال خود رسيدند.




11-منتخب
التواريخ، ص
297.

12-منتهى
الامال، ج 1، ص 406،
405. - بحارالانوار، ج 45، ص
338.

13-منظور
عمر سعد از جبه شمشير بود.






/ 92