گنجى كه چو مهر و مه درخشد
نورى كه كه مجرد و مصفى است
نورى كه ز صنع حسن مطلق
نورى كه فروغ او فروزد
نورى بشروق برتر از برق
از لطف حقيقة الحقايق
اين يك اثر است نيك فرجام
باشد كه عطا كند خدايش
هر چند زدست خويش خسته است
ليكن چو خدا كند خدايى
يك جلوه اگر كند نثارش
صد مهر و مهند شر مسارش
تا نور به نوريان ببخشد
نور صمدى حق تعالى است
كسى نيست چنو ز حسن مشتق
تا ريشه جهل را بسوزد
نورى كه گرفته غرب تا شرق
گنجينه پر است از دقايق
كز دست حسن گرفت انجام
در اجر و جزاى او لقايش
طرفى ز حيات دل نبسته است
شاهنشه دل شود گدايى
صد مهر و مهند شر مسارش
صد مهر و مهند شر مسارش