اميدهاي در گور
در دل هر گور تاريکي اميدي خفتهاست در کنار هر گنهکاري سعيدي خفته است
هر کجا ديدي که سروي رسته در آغوش
باغ زير پايش سرو بالاي رشيدي خفته است
لاله ي سرخي که با داغ دلي رويد
ز خاک خود شهادت مي دهد کانجا شهيدي
خفته است بيد مجنون چون پريشان کرد گيسو باد گفت
عاشقي ديوانه زير چتر بيدي خفته است