مرگ جواني
عمرم شهاب وار به رفتن شتاب کرد
چشم مرا ز مرگ جواني پر آب
کرد
يدم سياهروزي خود را شبي که عشق
مويم سپيد ديد و دلم را جواب
کرد
آن روزها ي شادي جواني به باد رفت
دست زمان سراي طرب را خراب کرد
عمرم گذشت و دايه ي مکار روزگار
افسانه گفت و کودک دل را به
خواب کرد