آخرين چاره
عقاب آمد از اوج و پر باز کردکلاغان ز بيمش گريزان شدند
چو پر زد به هم گرزه ماران همه
به سوراخ ها سينه خيزان شدند
سگي تا زند نعره ي بر عقاب
نوايي ز هر يوز دريوزه کرد
شغالي هم از جنگل دوردست
به سوديا ترساندنش زوزه کرد
شگفتا که خرگوش و روباه و موش
به ميل زمان با هم آميختند
به هر گوشه ي دشت روباهکان
دويدند و غوغا برانگيختند
عقاب سبکخيز پولد چنگ
چو فرياد زشت شغالان شنود
بر آن دشت پهناور زوزه خيز
شتابنده ابري شد و پر گشود
زغن گفت کاين آهنين چنگ تو
ربايد به هر لحظه آرام من
برو سايه را ز سرم بازگير
که گردد پرت حلقه ي دامنمن
به پاسخ عقاب هوا گرد گفت
بر اين بوم و بر سايه افکن منم
به نيروي پرهاي پروازگر
به هر اوج تا ابر پر مي زنم
تو گر بيم داري ز چنگال
من
به کوشش بر آي و پري باز کن
اگر خواهي از چنگ من ايمني
دو گز برتر از ابر پرواز کن