صلاي صلح - لحظه ها و صحنه (مجموعه شعر) نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اصطلاحنامه مجموعه ها مرورالفبایی لغت نامه دهخدا

➟

جستجو در لغت نامه

بیشتر

کتابخانه شخصی پرسش از کتابدار ارسال منبع

لحظه ها و صحنه (مجموعه شعر) - نسخه متنی

مهدی سهیلی

| ،

افزودن به کتابخانه شخصی

میخواهم بخوانم

درحال خواندن

خوانده شده

ارسال به دوستان

آدرس پست الکترونیک گیرنده :

آدرس پست الکترونیک فرستنده :

نام و نام خانوارگی فرستنده :

پیغام برای گیرنده ( حداکثر 250 حرف ) :

کد امنیتی را وارد نمایید

ارسال

جستجو در متن کتاب

بیشتر

تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب

➟

جستجو در لغت نامه

بیشتر

لیست موضوعات

صدا صداي خداست دروغ فاش تخت اسکندر کجاست سفر به شهر کودکي سقوطي پس لحظه هاي ناب فرعون عاشق صادق چوب يزدان نعره ي چنگيز ناله ي شبهاي علي کرم ابريشم مردار و کلاغان قصه ي دل شتاب تاريخ نقص کامل شهيد سبکباري بنده ي آزاد راز وجود آواي خدا روح سرگردان دو همسفر آشتي خوشا وقت بانگ جاودانه روح و تن نمي دانم چه بايد کرد گلوله ي دشمن چراغ ماه غريب شکوه خيال ناله ي کارون آه ... اي باغ ها خود سازي لبخند محبت خوشبخت آن پرنده برف زمستان به آزادگان آزاد شده نه دريا که مرداب قدرت اعجاز صلاي صلح وقتي تو رفتي شتابگر مرگ جواني صورتک جولانگه پرواز سينه ي مرداب قهر نقش خستگي هنگامه ي طور دلمردگي کمال هنر ديگر چگونه ؟ غم ما از کجاست مرگ سوار بي اميد چاووشي سايه ي ديوار سخني با خويش صبح آزادي پروازي در نور دوزخي آخرين چاره زنده ي مرگ آلود پيوند ارواح چرا دلبستگي ها گمشده آشفتگي پوزش بيا قفس اي دست غيب دلتنگي لحظه ها و صحنه ها قارون چه شد شداد کو ؟ دريغ شبي در رويا مرد تنها شوق گمنامي آدم شناس اشکي بر سر مژگان نويد دل بي انتظار نسيم عشق خاک و خاک وخاک دود ودود ودود فغان غريب مرداب عطر دعا از بهار تا بهار دلشکن دلنواز نقش دنيا سياهکاري قلب لشکر پاسخي از همزاد استغنا هماي ذوق و هنر گرفتم آن همه باشد ملامت ماهي و نهنگ آزادي در قفس اميدهاي در گور باشم يا نباشم شکوه کعبه از خويش بيگانه فرزانگي کجا نيست عاشق مردم اميد آخرين پرنده يي که پريد

توضیحات

افزودن یادداشت جدید

صلاي صلح

گر چه ساز ما ناسازي به
يک آهنگ نيست

چون صلاي صلح در دادي مرا هم جنگ
نيست

تا بلور اشک در چشم پشيمانت شکست

من به فرياد آمدم آخر دلم
از سنگ نيست

ننگ مي دانم که بر کام رقيبان بينمت

ورنه با خوي عمري صبر کردن ننگ
نيست