نقش دنيا
در خزان گلشن فسرد و از چمن
پروانه رفت پيري دل آمد و عشق جوان زين خانه رفت
پير ما مي گفت هر کو آشنا با دل نشد
در جهان بيگانه آمد و ز جهان بيگانه رفت
خلوت عشاق جاي چند و چون عقل
نيست اي بسا فرزانه کاينجا آمد و ديوانه رفت
ژس روي يار در پيمانه ي توحيد بود
سرخوش آن مست سراندازي کزين ميخانه رفت
نقش دنيا خواجه را از عشق ورزي باز
داشت کودک از گل دل بريد و در پي پروانه
رفت