پاييز
مرا به سحال سرود غروب ويران کردپرنده اي که از آونگ نرم ساقه گسيخت
اجاق قافله با دشت سايه بازي کرد
زمين در انحناي افق پر زد و به دريا ريخت
پرندگان شبند اختران بي آواز
فراز آمده با خوشه هاي خرمن روز
نسيم هاي غروب آهوان دربدرند
که مي دوند به سرچشمه هاي روشن روز