آنانکه مرگ را سپري - آواز خاک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آواز خاک - نسخه متنی

منوچهر آتشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید













آنانکه مرگ را سپري

آنانکه بي هراسي بي عشوه تنجشي از وحشت

به آشتي نشستند

با مرگ

آنانکه مرگ را خوابي دراز و بي رويا انگاشتند

آنان با مرگ بر غنيمت هستي

بيعت کردند

آنان طبيب پير اجل را پارنج هديه جان دادند

آنان از هول درد از خوف سيل گردنه خيزاب

از وحشت تلاطم آنان در کام کوسه سنگر کردند

آنان دلاوري را ستري

بر عورت ستروني از شور زندگي

بر عورت عقيمي از عشق

که بي شکوهتر آفاق زيستن را

تنها رنگي

بهانه مايه ماندن مي دارد مي دارند

آنانکه مرگ را سپر درد مي کنند

آنانکه مرگ را

درمان زخم چرکي ياس

آنانکه مرگ را رويايي

من

خار خشکبوته نام آنان را

آتشگران همت

هرگز نکرده ام

من

با تو اي کرانه پندارم اي منظر تماشا

اي سبز

من با تو

تا کرانه پندار تو

ره در گريوه

گردنه دره

در تنگه هاي واهمه

خواهم سپرد

من خوف مرگ را دم طاوس نر

من هول مرگ را

با تو

چتر ظريف

از تاب آفتاب هاويه

خواهم کرد

من با تو غرور را سپري

در هجوم مرگ

با تو خيال را آلاچيقي در تابستان فراغت
خواهم کرد

با تو دلاوري را

من بادپاي تاختني از هجوم خون

با تو تناوري را

در چارباد درد

من قايق رهايي

سوي جزيره هاي سلامت

و آرايش دوباره به پيکار درد

خواهم کرد

از انحناي دور

آنک

باران دير آمده

مي بارد

و ساقه هاي نازک خود را

در شيب هاي سوخته مي کارد

آنک زمين

ملول و مفکر

از خواب خشکسالي بر مي خيزد

نبض هزار دانه پوسيده

از ترشک و پنيرک

آهنگ پر دوام روييدني دوباره مي انگيزد

آنک

باران

با آنکه دير آمده مي بارد

اي خاک بکر

اي خاصه بهاره من

بايد که گاو آهن را

از چوب هاي تازه بپردازيم

بايد که گاو ها را فربه کنيم

بايد که داس ها را

صيقل دهيم

بايد براي ساز چرخ چهاب ها

نت هاي تازه بنويسيم

بايد به بلبلان نخلستان

آهنگ هاي تازه بياموزيم

ما زنده ايم

من تو

اي خاک خوب من

اي تپه شقايق

ما نيستيم آنان

که مرگ را رويايي

آنان که مرگ را سپري

آنانکه مرگ را خوابي کردند







/ 47