گلگون سوار - آواز خاک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آواز خاک - نسخه متنی

منوچهر آتشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید













گلگون سوار

باز آن غريب مغرور

در اين غروب پر غوغا

با اسب در خيابانهاي پر هياهوي شهر

پيدا شد

در چار راه

باز از چراغ قرمز بگذشت

و اسبش

از سوت پاسبان

و بوق پردوام ماشين ها رم کرد

او مغرور در رکاب پاي افشرد

محکم دهانه را

در فک اسب نواخت

و اسب بر دو پا به هوا چنگ انداخت

و موج پر هراس جمعيت را

در کوچههاي تيره پراکنده ساخت

آن سوي تر لگام فرو بگرفت

با پوزخندي آرام

خم گشت روي کوهه زين

و دختران شهري را

که مي رفتند

از مدرسه به خانه تماشا کرد

باز آن غريبه ؟

دخترها پچ پچ کردند

باز آن سوار وحشي ؟

اما او

اين جلوه گاه عشوه و افسوس را

بي اعتنا

به آه اضطراب غريزه رها کرد

آن سوي تر

در جنب و جوش ميدان

اسبش به بوي خصمي نامرئي

سم کوبيد

و سوي اسب يال افشان تنديس

شيهه کشيد

شهر بزرگ

با هيبت و هياهويش

از خوف ناشناسي

مبهوت ماند

آنگاه که حريق غروب

در کلبه هاي آب

فرو مي مرد

و مرغک ستاره اي از جنگل افق

بر شاخه شکسته ابري

مي خواند

کج باوران خطه افسانه

از پشت بام ها

با چشم خويش ديدند

که آن غريب مغرور

بر جلگه کبود دريا مي راند








/ 47