در انتهاي شب - آواز خاک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آواز خاک - نسخه متنی

منوچهر آتشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید













در انتهاي شب

با چه کس مي توان گفت

که من اينجا هزاران هزارم
نشسته به يک تن

که من اينجا هزاران

و ... يکي مي گريزد
از اين من

با نگاهي که ز اعماق
تر شد

ريختم آفتاب دلم را

روي اشباح
مغشوش پاييز

باغ پر پر شد و در شفق
سوخت

پاي ديوار سرخ شفق

آنک ! آن تک سواريست
خسته

يورغه مي راند

تا بن جنگل خيس
شب اسب

با چه کس مي توان گفت
که ديده ام من

که خروسخوان
فلق را

از پس کوه خواندند

وان شبح با
هراسي نهفته

از ته کوچه شهر بگريخت

و آفتاب بزرگ
دل من

روي فرش تر برگ
ها ريخت

و هزاران شبح سوي
بيغوله راندند

با چه کسمي توان گفت ؟

پيه سوزم نپاييد و
شعرم به دل ماند

صبح با کوچه آميخت








/ 47