غزل کوهي - آواز خاک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آواز خاک - نسخه متنی

منوچهر آتشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید













غزل کوهي

ناگهان جلاب

وسعت پشته را تلاطم داد

و هزاران هزار شاخ بلند

در فضا طرح بست

و هزاران هزار چشم زلال

در فضا مثل شيشه پاره شکست

دست بر ماشه سينه با قنداق

دلم آشفته گشت و خون انگيخت

از سرانگشت نفرتم با خاک

خون صد پازن نکشته گريخت

چه شکوهي ! درود بر تو درود

با شک استاده قوچ پيشاهنگ

دورت آشفتگي ز برکه چشم

اي ستبر بلند کوه اورنگ

کورت از گرده چشم خوني گرگ

دورت از جلوه خشم يوز و پلنگ

به نياز قساوتم هي زد

زينهار توارثي ز اعماق

خود گوزني تو ها ! مباد ! افسوس

تپش سينه ريخت در قنداق

پنجه لرزيد روي ماشه چکيد

شعله زد لوله کبود تفنگ

پشته پر شکوه بي جان شد

غرق خون ماند قوچ پيشاهنگ








/ 47