ظهور - آواز خاک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آواز خاک - نسخه متنی

منوچهر آتشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید













ظهور

عبدو ي جط دوباره ميايد

با سينه اش هنوز مدال عقيق زخم

ز تپه هاي آن سوي گزدان خواهد آمد

از تپه هاي ماسه که آنجا ناگاه

ده تير نارفيقان گل کرد

و ده شقايق سرخ

بر سينه ستبر عبدو

گل داد

بهت نگاه دير باور عبدو

هنوز هم

در تپه هاي آنسوي گزدان

احساس درد را به تاخير مي سپارد

خون را

هنوز عبدو از تنگچين شال

باور نمي کند

پس خواهرم ستاره چرا در رکابم عطسه
نکرد ؟

آيا عقاب پير خيانت

تازنده تر

از هوش تيز ابلق من بود ؟

که پيشتر ز شيهه شکاک اسب

بر سينه تذرو دلم بنشست ؟

آيا شبانعلي

پسرم را هم ؟

باد ابرهاي خيس پراکنده را

به آبياري قشلاق بوشکان مي برد

و ابر خيس

پيغام را سوي اطراقگاه

امسال ايل

بي ئحشت معلق عبدو جط

آسوده تر ز تنگه ديزاشکن خواهد گذشت

ديگر پلنگ برنو عبدو

در کچه نيست منتظر قوچ هاي ايل

امسال

آسوده تر

از گردنه سرازير خواهيد شد

امسال

اي قبيله وارث

دوشيزگان عفيف مراتع يتيمند

در حجله گاه دامنه زاگرس

دوشيزگان يتيم مراتع

به کامتان باد

در تپه هاي آنسوي گزدان

در کنده تناور خرگ ي

از روزگار خون

ماري دو سر به چله

لميدست

و بوته هاي سرخ شقايق

انبوه تر شکفته تر

اندوهبارتر

بر پيکر برهنه دشتستان

در شيب هاي ماسه

دميده ست

گهگاه

با عصر هاي غمناک پاييزي

که باد با کپر ها

بازيگر شرارت و شنگوليست

آوازهاي غمباري

آهنگ شروه هاي فايز

از شيب هاي ماسه

از جنگل معطر سدر و گز

در پهنه بيابان مي پيچد

مثل کبوتراني

که از صفير گلوله سرسام يافته

از فوج خواهران پريشان جدا شده

در آسمان وحشت چرخان

سرگردان

آئازهاي خارج از آهنگي

مانند روح عبدو

مي گردد در گزدان

آيا شبانعلي پسرم

سرشاخه درخت تبارم را

بر سينه دلاور

ده تير نارفيقان

گلهاي سرخ سرب

نخواهد کاشت ؟

از تنگچين شالش چرم قطارش آيا از خون خيس ؟

عبدوي جط دوباره مي آيد

اما شبانعلي

سرشاخه تبار شتربانان را

ده تير نارفيقان

بر کوهه فلزي زين خم نکرد

زخم دل شبانعلي

از زخم هاي خوني دهگانه پدر

کاري تر بود

کاري تر و عميق تر

اما سياه

جط زاده را نگاه کن

اين کرمجي اداي جمازه در مي آورد

او خواستار شاتي زيباي کدخداست

کار خداست ديگر

هي هو شبانعلي

زانوي اشتران اجدادت را محکم ببند

که بنه هاي گندم امسال کدخدا

از پارسال سنگين تر است

هي هاي هو

شبانعلي عاشق

آيا تو شيرمزد شاتي را

آن ناقه سفيد دو کوهان خواهي داد ؟

شهزاده شترزاد

آري شبانعلي را

زخم زبان

و آتش نگاه شاتي بي خيال

سرکوفت مداوم جطزادي

و درد بي دواي عشق محال

از اسب لختت چموش جواني

به خاک کوفت

اما

در کنده ستبر خرگ کهن هنوز

مار دو سر به چله لميده است

با او شکيب تشنگي خشک انتقام

با او سماجت گز انبوه شوره زار

نيش بلند کينه او را

شمشير جانشکار زهريست در نيام

او

ناطور دشت سرخ شقايق

و پاسدار روح سرگردان عبدوست

عبدوي جط دوباره مي آيد

از تپه
هاي ساکت گزدان

بر سينه اش هنوز مدال عقيق زخم

در زير ابر انبوه مي آيد

در سال آب

در بيشه بلند باران

تا ننگ پر شقاوت جط بودن را

از دامن عشيره بشويد

و عدل و داد را

مثل قنات هاي فراوان آب

از تپه هاي بلند گزدان

بر پهنه بيابان جاري کند








/ 47