ترانه هايي در مايه دشتي
به پرنده هاي جنگل گيلانپيغام دادمکه در نماز سحرگاهيو در ملال تنبلي آبسالي جاويد
گنجشک هاي تشنه دشتستان را
در ياد داشته باشند
باور کنيد ! دنيا اسب رهوار خسته اي نيست
که بي سوار سوي آخورش روانه کنند
دنيا پرنده اي نيست
از قله هاي برهنه وحشي جنوب
که جفت مهربانش را
از آشيانش از روي گنج پر تپش بيضه ها
بر سفره شغالان بگذارند
در گرگ و ميش مبهم پاييز
از آبهاي پر گره صبحدم بپرسکه صخرههاي دره ديزاشکن
ياد آوران لال چه خشم و خروش ها عبوسي از
کلانمديهايي بودند که نان ارزان را
هرگز براي خويش نمي خواستند
دهقان دشت هاي تشنه
دهقان تشنگي ها
دهقان خشکسالي هاي جاويدان
و آبسالي هاي ده سالي يکبار
در نيمروز ديروز
بيل بلند تو
خورشيد را به قافيه پيروزيدر شعر من نشاند
و دست پينه بسته تو امروزبا بافه هاي فربه گندم
منظومه بلند برکت خواند