کسوفي در صبح
گل سفيد بزرگي در آب شب لرزيدگوزن زرد شهابي ز آبخور رم کرد
کبوتران سفيد از قنات برگشتند
بهار کاشي گنبد دوباره شبنم کرد
درخت زندگي از دود شب برون آمد
که بارور شود از خوشه هاي روشن چشم
که ساقه ها بگشايد بر آشيانه مهر
که ريشه ها بدواند به سنگپاره خشم
درخت مدرسه پر بار و برگ و کودک شد
درخت کوچه که ناگاه برگ و باد آشفت
پلنگ خوفي در کوچه ها رها گرديد
گل سياه بزرگي در آفتاب شکفت