هشدار
تو نيز خواهي آمداي ماهي تپنده تاراب خون هنوز
و باغهاي دنيا را خواهي ديد
پشت حصار هاي بلند دنيا
درياهاي دنيا
کشتي نشستگان و کشتي شکستگان دنيا
و تشنگان ساحل دريا را
خواهي ديد اما هشدار اي نيامده
که سيب را نچيني
از باغهاي دنيا که ماهيان رنگي چالاک
چشم ترا به دام نيندازند
هشدار زيرا تو نيز چون ما از روزنه
بايد به يک تماشا دلخوش کني
و يک سبوي نيمه پر از دريا