آواز خاک نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

آواز خاک - نسخه متنی

منوچهر آتشی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید













از هيچ
... تا ...

نه شهرهاي ويران نه باغهاي
سبز

دنياي پيش رومان
برهوتيست

تا آنسوي نهايت تاهيچ

ديگر در ما

شور گلايه
هم نيست

شور گلايه
از بد دشنام با بدي

ديگر در ما شور
مردن هم نيست

رود شقاوت ما
جاريست

تا چشمه سار خشک
شکايت تا هيچ

ما گله را سپرديم

به دره هاي پر گرگ

کاريز هاي ويران
را

به فوج سوگوار
کبوترها

و بافههاي باد سپرديم

ما راه اوفتاديم

از خشکسال فرجام

تا چشمه بدايت تا هيچ

ياران ناموافق

در چار راه خستگي از هم جدا
شدند

اين يک درون معبد
پندار ماند

آن يک به کنج
صومعه اعتکاف

و هيچيک

با آنکه هيچيک

سيمرغ را دروغ
نمي انگاشت

بالا نکرد سر
سوي منشور قاف

ياران ناموافق ديگر

با چاتشبند خالي
چوپاني

از راهکوره هاي برگشت

رد قبيله هاي کهن
بگرفتند

و انتظار حادثه
را

اين يک کجاوه بند ليلي
شد

وان ديگري

مير آخور فسيله
مجنون

اما

در انحناي جاده تاريخ

ارابه اي غبار
نيفشاند

از بيستون سرخ حکايت
تا ما تا هيچ

ما باز باختيم

اسب کرند
مجنون

و ناقه سفيد
ليلا را

با تيشه کذايي
استاد

در کارووانسراي
ديدار

در بازگشت

يک شب بهاي
نانخورشي

و مزد خوابگاهي
از کاه

پرداختيم

ما راه اوفتاديم
از نو

از کاروانسراي نهايت
تا ...







/ 47