رسيدن اسكندر به حد شمال و بستن سد ياجوج - خرد نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خرد نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

رسيدن اسكندر به حد شمال و بستن سد ياجوج





  • مغنى دل تنگ را چاره نيست
    دماغ مرا كز غم آمد به جوش
    چو در خانه خويش رفت آفتاب
    تبشهاى باحورى از دستبرد
    گيا دانه بگشاد و نبوشت برگ
    بجوشيد در كوه و صحرا بخار
    ز هامون سوى كوه شد عندليب
    به گوش اندرش از هواى تموز
    درفشنده خورشيد گردون نورد
    شب و روز مي گشت در چين و زنگ
    چو شيران دريد از سردست زور
    در ايام با حور و گرماى گرم
    سكندر ز چين راى خرخيز كرد
    رها كرد خاقان چين را به جاى
    بسى گنج در پيش خاقان كشيد
    فرو كوفت بر كوس دولت دوال
    بيابان و ريگ روان ديد و بس
    بسى رفت و كس در بيابان نديد
    زمين ديد رخشان و از رخنه دور به شه گفت رهبر كه اين ريگ پاك
    به شه گفت رهبر كه اين ريگ پاك



  • بجز سازكان هست و بيغاره نيست
    به ابريشم ساز كن حلقه گوش
    ز گرمى شد اندام شيران كباب
    ز روى هوا چرك ترى سترد
    بلاله ستان اندر افتاد مرگ
    شكر خنده زد ميوه بر ميوده دار
    به غربت همى گفت چيزى غريب
    نواى چكاوك نيامد هنوز
    ز باد خزان نيش عقرب نخورد
    به دود افكنى طشت آتش به چنگ
    گهى ساق گاو و گهى سم گور
    كه از تاب خورشيد شد سنگ نرم
    در خواب را تنگ دهليز كرد
    دگر باره سوى سفر كرد راى
    وز آنجا سپه در بيابان كشيد
    ز مشرق درآمد به حد شمال
    نه پرنده دروى نه جنبنده كس
    همان راه را نيز پايان نديد
    درو ريگ رخشنده مانند نور همه نقره شد نقره ى تابناك
    همه نقره شد نقره ى تابناك


/ 207