افسانه ى ماريه قبطيه - خرد نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خرد نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

افسانه ى ماريه قبطيه





  • مغنى ره باستانى بزن
    من بينوا را به آن يك نوا
    گزين فيلسوف جهان آزماى
    كه قبطى زنى بود در ملك شام
    بسى قلعه ى نامور داشته
    بدو گشته بدخواه او چيره دست
    چو كارش ز دشمن به جان آمده
    بدان تا بخواهد ز شه داد خويش
    به دستور شه برد خود را پناه
    چو ديدش كه دستور دانش پژوه
    از آن دادخواهى هراسان شده
    دل از قصه داد و بيداد شست
    به خدمتگرى پيش داناى دهر
    ز ديگر كنيزان پائين پرست
    ز پرهيزگارى كه بود استاد
    ز دستى چنان كاب از او مي چكيد
    چو زن ديد كاستاد پرهيزگار
    ز ميلى كه باشد زنان را به مرد
    منش داد در دانش آموختن ارسطوى دانا بدان دلنواز
    ارسطوى دانا بدان دلنواز



  • مغانه نواى مغانى بزن
    گرامى كن و گرمتر كن هوا
    سخن را چنين كرد برقع گشاى
    زميرى پدر ماريه ش كرده نام
    ز بيداد بد خواه بگذاشته
    به كارش درآورده گيتى شكست
    به درگاه شاه جهان آمده
    شود خرم از ملك آباد خويش
    بدان داورى گشت ازو دادخواه
    دهد درس دانش به چندين گروه
    بر او دانش آموزى آسان شده
    به تعليم دانش كمر بست چست
    پرستنده اى گشت گستاخ بهر
    جز او كس نشد محرم آب دست
    نظر بست هر گه كه او رخ گشاد
    جز آبى كه بر دستش آمد نديد
    ز كافور او گشت كافور خوار
    هواى دلش گشت يكباره سرد
    به سامان شد از دانش اندوختن در دانش خويش بگشاد باز
    در دانش خويش بگشاد باز


/ 207