حكايت انگشترى و شبان - خرد نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خرد نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حكايت انگشترى و شبان





  • مغنى بيا چنگ را ساز كن
    مرا از نوازيدن چنگ خويش
    چو روز دگر صبح گيتى فروز
    برآمد گل از چشمه ى آفتاب
    بر اورنگ زر شد شه تاجور
    نشسته همه زيركان زير تخت
    شه از نسبتى كو در آن پرده ساخت
    بپرسيد از او كاى جهان ديده پير
    شمائيد بر قفل دانش كليد
    ز دانندگان خوانده اى هيچكس؟
    خيالى برانگيخت زين كارگاه
    فلاطون پس از آفرين تمام
    از آن بيشتر ساخت افسونگرى
    گر آن ها كه پيشينگان ساختند
    يكى گويم از صد دراين روزگار
    اگر شاه فرمايدم اندكى
    اجازت رسيد از سر داستان
    جهانديده ى داناى روشن ضمير
    شنيدم بخارى به گرمى شتافت برانداخت هامون كلوخ از مغاك
    برانداخت هامون كلوخ از مغاك



  • به گفتن گلو را خوش آواز كن
    نوازشگرى كن به آهنگ خويش
    به پيروزى آورد شب را به روز
    فرو برد مه سرچو ماهى درآب
    زده بر ميان گوهر آگين كمر
    فلاطون به بالا برافكنده رخت
    عجب ماند كان پرده را چون شناخت
    برآورده مكنون غيب از ضمير
    ز راى شما دانش آمد پديد
    كه بودش فزون از شما دسترس
    كه راى شما را بدان نيست راه
    چنين گفت كاين چرخ فيروزه فام
    كه يابد دل ما بدان رهبرى
    به نيرنگ و افسون برافراختند
    نداند كسى راز آموزگار
    بگويم نه از ده كه از صد يكى
    كه دانا فرو گويد آن داستان
    چنين گفت كاى شاه دانش پذير
    به خسف شكوفه زمين را شكافت طلسمى پديد آمد از زير خاك
    طلسمى پديد آمد از زير خاك


/ 207