گفتار حكيم هند با اسكندر - خرد نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خرد نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتار حكيم هند با اسكندر





  • مغنى غنا را درآور به جوش
    مگر خاطرم را به جوش آورى
    همان فيلسوف جهانديده گفت
    دهن مهر كرد ز مى خوشگوار
    يكى روز كز صبح زرين نقاب
    سكندر به آيين فرهنگ خويش
    درآمد رقيبى كه اينك ز راه
    نمايد كه در حضرت شهريار
    بفرمود شه تا شتاب آورند
    به فرمان شه سوى مغ تاختند
    درآمد مغ خدمت آموخته
    چو تابنده خورشيد را ديد زود
    به فرمان شاهش رقيبان دست
    سخن مي شد از هر درى دلپسند
    به اندازه ى هر كس هنر مي نمود
    چو در هندو آمد نشاط سخن
    بسى نكته هاى گره بسته گفت
    فلك راز لب حقه پرنوش كرد
    ناى جهاندار گيتى پناه چو گشت از نا پير پرداخته
    چو گشت از نا پير پرداخته



  • كه در باغ بلبل نبايد خموش
    من گنگ را در خروش آورى
    كه چون دانش آمد ره شاه رفت
    كه بنياد شادى نديد استوار
    به نظارگان رخ نمود آفتاب
    ملوكانه برشد به اورنگ خويش
    فرستاده هندو آمد به شاه
    پيام آورم باز خواهيد بار
    مغان را سوى آفتاب آورند
    رهش باز دادند و بنواختند
    مغانه چو آتش برافروخته
    به رسم مغانش پرستش نمود
    نشاندند جايي كه شايد نشست
    ز خاك زمين تا به چرخ بلند
    به گفتار خود قدر خود مي فزود
    گل تازه رست از درخت كهن
    كه آن در ناسفته را كس نسفت
    جهان را ز در حلقه در گوش كرد
    چنان گفت كافروخت آن بارگاه نقاب سخن شد برانداخته
    نقاب سخن شد برانداخته


/ 207