از آن پيش كه افتم در آن آبكند ز مادر برهنه رسيدم فراز سبك بار زادم گران چون شرم يكى مرغ بركوه بنشست و خاست من آن مرغم و مملكت كوه من بسى چون مرا زاد و هم زود كشت زمن گرچه ديدند شفقت بسى حلالم كنيد ار ستم كرده ام چو مشگين سريرم درآيد به خاك بجاى غبارى كه بر سر كنيدبگفت اين و چون كس ندادش جواب بگفت اين و چون كس ندادش جواب
سپر بر سر آب خواهم فكند برهنه به خاكم سپارند باز چنان كامدم به كه بيرون شوم چه افزود بر كوه بازو چه كاست چو رفتم جهان را چه اندوه من كه نفرين براين دايه گوژپشت ستم نيز هم ديده باشد كسى ستمگر كشى نيز هم كرده ام به مشكوى پاكان برد جان پاك به آمرزش من زبان تر كنيدفرو خفت و بى خويشتن شد به خواب فرو خفت و بى خويشتن شد به خواب