داستان اسكندر با شبان دانا - خرد نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خرد نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

داستان اسكندر با شبان دانا





  • عروسى ز پائين پرستان او
    شد از گوشه ى چشم زخمى نژند
    در آن تب كه جز داغ دودى نداشت
    سهى سرو لرزنده چون بيد گشت
    ملك زاده چون ديدگان دلستان
    از آن پيش كان زهر بايد چشيد
    ز نوميدى او به يكبارگى
    در آن ناحيت بود از انديشه دور
    بسى وادى و غار ويران در او
    در آن رستنى را نه بيخ و نه برگ
    كسى كوشدى نااميدى از جهان
    نديدند كس را كز آن شوره دشت
    ملك زاده زاندوه آن رنج سخت
    رفيقى وفادار ديرينه داشت
    خبر داشت كان شاه اندوهناك
    چو دزدان ره روى را بازبست
    بنشناخت بانگى بر او زد بلند
    چو افكنده بودش چو سرو روان
    سوى خانه خود به يك تركتاز نهانخانه اى داشت در زير خاك
    نهانخانه اى داشت در زير خاك



  • كزو بود خرم شبستان او
    تب آمد شد آن نازنين دردمند
    بسى چاره كردند و سودى نداشت
    بدان حد كزو خلق نوميد گشت
    به كار اجل گشت هم داستان
    از آن نوش لب خويشتن دركشيد
    گرفت از جهان راه آوارگى
    بيابانى از كوه و از بيشه دور
    كنام پلنگان و شيران در او
    بنام آن بيابان بيابان مرگ
    در آن محنت آباد گشتى نهان
    به مأوا گه خويشتن بازگشت
    سوى آن بيابان گرائيد رخت
    كه مهر ملك زاده در سنيه داشت
    در آن ره كند خويشتن را هلاك
    سوى او خراميد تيغى به دست
    بر او حمله اى برد و او را فكند
    فرو هشت برقع بروى جوان
    به چشم فرو بستش آورد باز نشاندش در آن خانه ى اندوهناك
    نشاندش در آن خانه ى اندوهناك


/ 207