درين بود خسرو كه از بزم خاص كه آن مهربان ماه خسرو پرست شبان چون به شه نيكخواهى رساند كسى را كه پاكى بود در سرشت هنر تابد از مردم گوهرى شناسنده گر نيست شوريده مغز كسى كو سخن با تو نغز آوردزبانى كه دارد سخن ناصواب زبانى كه دارد سخن ناصواب
برون آمد آوازه اى بر خلاص به اقبال شه عطسه اى داد و رست مداراى شاهش به شاهى رساند چنين قصه ها زو توان درنوشت چو نور از مه و تابش از مشترى نه بهره شناسد ز دينار نغز به دل بشنوش كان ز مغز آوردبه خاموشيش داد بايد جواب به خاموشيش داد بايد جواب