گفتار حكيم هند با اسكندر - خرد نامه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

خرد نامه - نسخه متنی

الیاس بن یوسف نظامی گنجوی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

گفتار حكيم هند با اسكندر





  • جهاندار پاسخ چنين داد باز
    چو از خويشتن روى بر تافتى
    طلب كردن جاى او راى نيست
    نه كس راز او را تواند شمرد
    بدان چيزها دارد انديشه راه
    خدا را نشايد در انديشه جست
    هر انديشه اى كان بود در ضمير
    هرانچ او ندارد در انديشه جاى
    به غفلت نشايد شد اين راه را
    نشان بس بود كرده بر كردگار
    به ايزد شناسى همين شد قياس
    چو هندو جواب سكندر شنيد
    كه هرچ از زمين باشد و آسمان
    خبرده كه بيرون از اين بارگاه
    اگر هست چون زان كس آگاه نيست
    جهاندار گفت از حساب كهن
    برون زاسمان و زمين برمتاز
    فلك بر تو زان هفت مندل كشيد
    از اين مندل خون نشايد گذشت حصاريست اين بارگاه بلند
    حصاريست اين بارگاه بلند



  • كه هم كوتهست اين سخن هم دراز
    به ايزد چنان دان كه ره يافتى
    كه جاى آفريننده را جاى نيست
    نه انديشه داند بدو راه برد
    كه باشد بدو ديده را دستگاه
    كه ديو است هرچ آن ز انديشه رست
    خيالى بود آفرينش پذير
    سوى آفريننده شد رهنماى
    كه ابر از تو پنهان كند ماه را
    چو اينجا رسيدى هم اينجا بدار
    از اين نگذرد مرد ايزدشناس
    به شب بازى ديگر آمد پديد
    نهايت گهى باشدش بيگمان
    به چيزى ديگر هست يا نيست راه
    وگر نيست بر نيستى راه نيست
    به آزرم تر سكه زن بر سخن
    كه نائى به سررشته ى خويش باز
    كه بيرون ز مندل نشايد دويد
    كه چرخ ايستادست با تيغ و طشت در او گشته انديشها شهر بند
    در او گشته انديشها شهر بند


/ 207