بيرون آمدن يوسف از زندان و وفات عزيز مصر و تنهايى زليخا - اورنگ پنجم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اورنگ پنجم - نسخه متنی

نور الدین عبد الرحمان جامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيرون آمدن يوسف از زندان و وفات عزيز مصر و تنهايى زليخا





  • ولى هر كار را بايد كفيلى
    به دانش غايت آن كار داند
    به من تفويض كن تدبير اين كار
    چو شاه از وى بديد اين كارسازى
    چو شاه از وى بديد اين كارسازى
    سپه را بنده ى فرمان او كرد
    به جاى خود به تخت زر نشاندش
    چو يوسف را خدا داد اين بلندى
    عزيز مصر را دولت زبون گشت
    دلش طاقت نياورد اين خلل را
    زليخا روى در ديوار غم كرد
    نه از جاه عزيزش خانه آباد
    فلك كو ديرمهر و زودكين است يكى را بركشد چون خور بر افلاك
    يكى را بركشد چون خور بر افلاك



  • كه از دانش بود با وى دليلى
    چو داند كار را كردن تواند
    كه نيد ديگرى چون من پديدار
    به ملك مصر دادش سرفرازى
    به ملك مصر دادش سرفرازى
    زمين را عرصه ى ميدان او كرد
    به صد عزت عزيز مصر خواندش
    به قدر اين بلندى ارجمندي،
    لواى حشمت او سرنگون گشت
    به زودى شد هدف تير اجل را
    ز بار هجر يوسف پشت خم كرد
    نه از اندوه يوسف خاطر آزاد
    درين حرمان سرا كار وى اين است يكى را افكند چون سايه بر خاك
    يكى را افكند چون سايه بر خاك


/ 117