بيدار شدن زليخا از خواب و نهفتن اندوه خود از پرستاران - اورنگ پنجم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اورنگ پنجم - نسخه متنی

نور الدین عبد الرحمان جامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بيدار شدن زليخا از خواب و نهفتن اندوه خود از پرستاران





  • سحر چون زاغ شب پرواز برداشت
    سمن از آب شبنم روى خود شست
    زليخا همچنان در خواب نوشين
    نبود آن خواب خوش، بيهوشي اى بود
    كنيزان روى بر پايش نهادند
    نقاب از لاله ى سيراب بگشاد
    گريبان، مطلع خورشيد و مه كرد
    نديد از گلرخ دوشين نشانى
    بر آن شد كز غم آن سرو چالاك
    ولى شرم از كسان بگرفت دستش
    فرو مي خورد چون غنچه به دل خون
    دهانش با رفيقان در شكرخند
    زبانش با حريفان در فسانه
    نظر بر صورت اغيار مي داشت
    دلى كز عشق در دام نهنگ است
    برون از يار خود كامى ندارد
    اگر گويد سخن، با يار گويد
    هزاران بار جانش بر لب آمد
    شب آمد سازگار عشقبازان چو شب شد روى در ديوار غم كرد
    چو شب شد روى در ديوار غم كرد



  • خروس صبحگاه آواز برداشت
    بنفشه جعد عنبر بوى خود شست
    دلش را روى در مهراب دوشين
    ز سوداى شب اش مدهوشي اى بود
    پرستاران به دستش بوسه دادند
    خمارآلوده چشم از خواب بگشاد
    ز مطلع سرزده، هر سو نگه كرد
    چو غنچه شد فرو در خود زمانى
    گريبان همچو گل بر تن زند چاك
    به دامان صبورى پاى بست اش
    نمي داد از درون يك شمه بيرون
    دلش چون نيشكر در صد گره، بند
    به دل از داغ عشق اش صد زبانه
    ولى پيوسته دل با يار مي داشت
    ز جست و جوى كام اش، پاى لنگ است
    درونش با كس آرامى ندارد
    وگر جويد مراد، از يار جويد
    كه تا آن روز محنت را شب آمد
    شب آمد رازدار عشقبازان به زارى پشت خود چون چنگ خم كرد
    به زارى پشت خود چون چنگ خم كرد


/ 117