ديدن زليخا عزيز مصر را از شكاف خيمه - اورنگ پنجم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اورنگ پنجم - نسخه متنی

نور الدین عبد الرحمان جامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ديدن زليخا عزيز مصر را از شكاف خيمه





  • عزيز مصر چون افگند سايه
    عنان بربودش از كف شوق ديدار
    علاجى كن كه يك ديدار بينم
    نباشد شوق دل هرگز از آن بيش
    زليخا را چو دايه مضطرب ديد
    شكافى زد به صد افسون و نيرنگ
    زليخا كرد از آن خيمه نگاهى
    كه واويلا، عجب كاري م افتاد
    نه آنست اين كه من در خواب ديدم
    نه آنست اين كه عقل و هوش من برد
    نه آنست اين كه گفت از خويش رازم
    دريغا بخت سست ام سختى آورد
    براى گنج بردم رنج بسيار
    چو من در جمله عالم بيدلى نيست
    خدا را، اين فلك، بر من ببخشاي
    به رسوايى مدر پيراهنم را
    به مقصود دل خود بسته ام عهد
    مسوز از غم من بى دست و پا را
    همى ناليد از جان و دل چاك درآمد مرغ بخشايش به پرواز
    درآمد مرغ بخشايش به پرواز



  • در آن خيمه زليخا بود و دايه
    به دايه گفت كاى ديرينه غمخوار
    كزين پس صبر را دشوار بينم
    كه همسايه بود يار وفا كيش
    به تدبيرش به گرد خيمه گرديد
    در آن خيمه چو چشم خيمگى تنگ
    برآورد از دل غم ديده آهى
    به سر نابهره ديداري م افتاد
    به جست و جوش اين محنت كشيدم
    عنان دل به بي هوشي م بسپرد
    ز بيهوشى به هوش آورد بازم
    طلوع اخترم بدبختى آورد
    فتاد آخر مرا با اژدها كار
    ميان بيدلان، بي حاصلى نيست
    به روى من درى از مهر بگشاي
    به دست كس ميالا دامنم را
    كه دارم پاس گنج خود به صد جهد
    مده بر گنج من دست، اژدها را
    همى ماليد روى از درد بر خاك سروش غيب دادش ناگه آواز
    سروش غيب دادش ناگه آواز


/ 117