احسان يوسف به زندانيان و تعبير خواب ايشان و شاه مصر را كردن - اورنگ پنجم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اورنگ پنجم - نسخه متنی

نور الدین عبد الرحمان جامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

احسان يوسف به زندانيان و تعبير خواب ايشان و شاه مصر را كردن





  • ز مادر هر كه دولتمند زايد
    به خارستان رود، گلزار گردد
    به زندان گر درآيد، خرم و شاد
    چو زندان بر گرفتاران زندان
    همه از مقدم او شاد گشتند
    اگر زنداني اى بيمار گشتى
    كمر بستى پى بيمارداري ش
    وگر جا بر گرفتارى شدى تنگ
    وگر بر مفلسى عشرت شدى تلخ
    ز زرداران كليد زر گرفتى
    وگر خوابى بديديى نيك بختى
    شنيدى از لبش تعبير آن خواب
    دو كس از محرمان شاه آن بوم
    به زندان همدمش بودند و همراز
    به يك شب هر يكى ديدند خوابى
    يكى را مژده ده، خواب از نجاتش
    ولى تعبير آن ز ايشان نهان بود
    به يوسف خواب هاى خود بگفتند
    يكى را گوشمال از دار دادند جوان مردى كه سوى شاه مي رفت
    جوان مردى كه سوى شاه مي رفت



  • فروغ دولتش ظلمت زدايد
    گل از وى نافه ى تاتار گردد
    كند زندانيان را از غم آزاد
    شد از ديدار يوسف باغ خندان
    ز بند درد و رنج آزاد گشتند
    اسير محنت تيمار گشتي،
    خلاصى دادى از تيمار و خواري ش
    سوى تدبير كارش كردى آهنگ
    ز نادارى نمودى غره اش سلخ،
    ز عيشش قفل تنگى برگرفتى
    به گرداب خيال افتاده رختى
    به خشكى آمدى رختش ز گرداب
    ز خلوتگاه قربش مانده محروم،
    در آن ماتمكده با وى هم آواز
    كز آن در جانشان افتاد تابى
    يكى را مخبر، از قطع حياتش
    وز آن بر جانشان بار گران بود
    جواب خواب هاى خود شنفتند
    يكى را بر در شه بار دادند به مسندگاه عز و جاه مي رفت
    به مسندگاه عز و جاه مي رفت


/ 117