التفات نكردن يوسف به زليخا در كفر و التفات به وى پس از توحيد - اورنگ پنجم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اورنگ پنجم - نسخه متنی

نور الدین عبد الرحمان جامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

التفات نكردن يوسف به زليخا در كفر و التفات به وى پس از توحيد





  • چو آن گرد خطا از من فشاندي،
    چو برگشت از ره، آن بر مصريان شاه
    كه پاكا، آنكه شه را ساخت بنده
    به فرق بنده ى مسكين محتاج،
    چو جا كرد اين سخن در گوش يوسف
    به حاجب گفت كاين تسبيح خوان را،
    به خلوت خانه ى خاص من آور
    كه تا يك شمه از حالش بپرسم
    كز آن تسبيح چون شور و شغب كرد
    گرش دردى نه دامنگير باشد،
    ز غوغاى سپه چون رست يوسف
    درآمد حاجب از در، كاى يگانه
    ستاده بر در اينك آن زن پير
    بگفتا حاجت او را روا كن
    بگفت او نيست ز آن سان كوته انديش
    بگفتا رخصت اش ده تا درآيد
    چو رخصت يافت، همچون ذره رقاص
    چو گل خندان شد و چون غنچه بشكفت
    ز بس خنديدنش يوسف عجب كرد بگفت آنم كه چون روى تو ديدم
    بگفت آنم كه چون روى تو ديدم



  • به من ده باز آنچ از من ستاندي
    گرفت افغان كنان بازش سرراه
    ز ذل و عجز كردش سرفكنده
    نهاد از عز و جاه خسروى تاج
    برفت از هيبت آن هوش يوسف
    كه برد از جان من تاب و توان را
    به جولانگاه اخلاص من آور
    وز اين ادبار و اقبالش بپرسم
    عجب ماندم، كه تايرى عجب كرد
    كلامش را كى اين تاير باشد؟
    به خلوتگاه خود بنشست يوسف،
    به خوى نيك در عالم فسانه
    كه در ره مركبت را شد عنانگير
    اگر دردي ش هست آن را دوا كن
    كه با من باز گويد حاجت خويش
    حجاب از حال خود، هم خود گشايد
    درآمد شادمان در خلوت خاص
    دهان پرخنده يوسف را دعا گفت
    ز وى نام و نشان وى طلب كرد تو را از جمله عالم برگزيدم
    تو را از جمله عالم برگزيدم


/ 117