در صفت زيبايى زليخا - اورنگ پنجم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اورنگ پنجم - نسخه متنی

نور الدین عبد الرحمان جامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در صفت زيبايى زليخا





  • نيارستى كمر از موى بستن
    ز دست افشار زرين پس خمش شو
    نداده در حريم آن حرمگاه
    سخن رانم ز ساق او كه چون است
    بناميزد بود گلدسته نور
    صفاى او نمود آيينه را رو
    از آن آيينه هم زانوى او شد
    به وى هر كس كه هم زانو نشيند
    قدم در لطف نيز از ساق كم نيست
    ندانم از زر و زيور چه گويم
    پر از گوهر به تارك افسرى داشت
    در و لعل اش كه بود آويزه ى گوش
    اگر بگسستي اش گوهر ز گردن
    مرصع موى بندش در قفا بود
    نيارم بيش ازين از زر خبر داد
    گهى از عشوه در مسندنشينى
    گهى در جلوه ى ايوان خرامى
    به هر روز نوى كافكنده پرتو
    ندادى دست جز پيراهنش را سهى سروان هواداري ش كردى
    سهى سروان هواداري ش كردى



  • كز آن مو بودي اش بيم گسستن
    بيا وين سيم دست افشار بشنو
    حصار عصمتش انديشه را راه
    بناى حسن را سيمين ستون است
    ولى از چشم هر بي نور، مستور
    درآمد از ادب پيشش به زانو
    كه فيض نورياب از روى او شد
    رخ دولت در آن آيينه بيند
    چون او در لطف كس صاحب قدم نيست
    كه خواهد بود قاصر هر چه گويم
    كه در هر يك خراج كشورى داشت
    همى برد از دل و جان لطف آن، هوش
    شدى گنج جواهر جيب و دامن
    هزاران عقد گوهر را بها بود
    كه شد خلخال و اندر پايش افتاد
    به زيبا ديبه ى رومى و چينى
    ز زركش حله ى مصرى و شامى
    نبوده بر تنش جز خلعتى نو
    كه در آغوش خود ديدى تنش را پري رويان پرستاري ش كردى
    پري رويان پرستاري ش كردى


/ 117