در بيان فضيلت عشق
چو از عشق اين نوا آمد به گوشم بجان گشتم گرو فرمانبرى را برآنم گر خدا توفيق بخشد كنم از سوز عشق آن نكته رانى درين فيروزه گنبد افكنم دود سخن را پايه بر جايى رسانم
سخن را پايه بر جايى رسانم
به استقبال بيرون رفت هوشم نهادم رسم نو، سحرآورى را كه نخلم ميوه ى تحقيق بخشد كه سوزد عقل، رخت نكته دانى كنم چشم كواكب گريه آلود كه بنوازد به احسنت آسمانم
كه بنوازد به احسنت آسمانم