به زندان رفتن يوسف - اورنگ پنجم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اورنگ پنجم - نسخه متنی

نور الدین عبد الرحمان جامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

به زندان رفتن يوسف





  • زليخا از جواب او برآشفت
    كه زرين افسرش از سر فكندند
    ز آهن بند بر سيمش نهادند
    بسان عيسي اش بر خر نشاندند
    منادي زن منادى بركشيده
    كه گيرد شيوه ى بي حرمتى پيش
    بود لايق كه همچون ناپسندان
    چو در زندان گرفت از جنبش آرام
    كزين پس محنت اش مپسند بر دل
    يكى خانه براى او جدا كن
    در آن خانه چو منزل ساخت يوسف
    رخ آورد آنچنان كه ش بود عادت چو مردان در مقام صبر بنشست
    چو مردان در مقام صبر بنشست



  • به سرهنگان بي فرهنگ خود گفت
    خشن پشمينه اش در بر فكندند
    به گردن طوق تسليمش نهادند
    به هر كويى ز مصر آن خر براندند
    كه هر سركش غلام شوخ ديده
    نهد پا در فراش خواجه ى خويش،
    بدين خوارى برندش سوى زندان
    به زندانبان زليخا داد پيغام
    ز گردن غل، ز پايش بند بگسل
    جدا از ديگران، آنجاش جا كن
    بساط بندگى انداخت يوسف
    در آن منزل به مهراب عبادت به شكر آن كه از كيد زنان رست
    به شكر آن كه از كيد زنان رست


/ 117