احسان يوسف به زندانيان و تعبير خواب ايشان و شاه مصر را كردن - اورنگ پنجم نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

اورنگ پنجم - نسخه متنی

نور الدین عبد الرحمان جامی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

احسان يوسف به زندانيان و تعبير خواب ايشان و شاه مصر را كردن





  • چو رو سوى شه مسندنشين كرد
    كه چون در صحبت شه باريابى
    مرا در مجلسش يادآورى زود
    بگويى هست در زندان غريبى
    چنين اش بي گنه مپسند رنجور
    چو خورد آن بهره مند از دولت و جاه
    چنان رفت آن وصيت از خيالش
    بسا قفلا كه ناپيدا كليدست
    ز نا گه، دست صنعى در ميان نه
    پديد آيد ز غيب او را گشادى
    چو يوسف دل ز حيلت هاى خود كند
    ز پندار خودى و بخردى رست
    شبى سلطان مصر آن شاه بيدار
    همه بسيار خوب و سخت فربه
    وز آن پس هفت ديگر در برابر
    در آن هفت نخستين روى كردند
    بدين سان سبز و خرم هفت خوشه
    برآمد وز عقب هفت دگر خشك
    چو سلطان بامداد از خواب برخاست همه گفتند كاين خواب محال است
    همه گفتند كاين خواب محال است



  • به وى يوسف وصيت اينچنين كرد
    به پيشش فرصت گفتار يابي،
    كز آن يادآورى وافر برى سود
    ز عدل شاه دوران بي نصيبى
    كه هست اين از طريق معدلت دور
    مى از قرابه ى قرب شهنشاه،
    كه بر خاطر نيامد چند سال اش
    بر او راه گشايش ناپديدست
    به فتح اش هيچ صانع را گمان نه،
    وديعت در گشادش هر مرادى
    بريد از رشته ى تدبير، پيوند
    گرفت اش فيض فضل ايزدي، دست
    به خوابش هفت گاو آمد پديدار
    به خوبى و خوشى از يكدگر به
    پديد آمد سراسر خشك و لاغر
    بسان سبزه آن را پاك خوردند
    كه دل ز آن قوت بردي، ديده توشه
    بر آن پيچيد و كردش سر به سر خشك
    ز هر بيداردل تعبير آن خواست فراهم كرده ى وهم و خيال است
    فراهم كرده ى وهم و خيال است


/ 117