تفسیر هدایت جلد 17
لطفا منتظر باشید ...
دهد، هيچ دليلى براى لزوم وجود داشتن نفس لوّامه نمىتوانستيم اقامه كنيم. و به همين سبب كفر ورزيدن آدمى به آخرت با وجود نفس لوّامه در او، ناپسنديده و دليل بر گمراهى آشكار آدمى است كه از اين آيه استنباط مىشود:أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ- آيا انسان چنان مىپندارد كه ما استخوانهاى او را فراهم نمىآوريم؟» كسى كه موارد به كار بردن كلمه «حسب» در صيغههاى مختلف آن در در قرآن تتبع كرده باشد، مىداند كه آن به معنى گمان و پندار بى اساس است، و اين بدان معنى است كه شك كردن انسان در خصوص آخرت هيچ دليل و برهانى ندارد، و از آرزوهاى واهى و بى معنى و خيال دور برخاسته است، چنان كه آيه حكايت از آن مىكند كه مشكل انسان در بى ايمانى نسبت به خطايش نيست، چه اگر به آن در مقابل مردم اعتراف نكند، نمىتواند از آن در برابر محكمه ضمير بگريزد، بلكه مشكل او كفر ورزيدن به حقيقت دوم يعنى قيامت است كه به معنى بعث و حساب و جزا است، و اين بدان سبب است كه نمىتواند حقيقت بازگشت به زندگى را پس از مردن و به صورت پارههاى از هم جدا و استخوانهاى پوسيده در آمدن و با گذشت زمان صورت خاك پيدا كردن، فهم كند.ريشه اين تصور را هنگامى به دست مىآوريم كه درباره جهل آدمى به قدرت پروردگارش كه حد ندارد، و به شؤون آفريدگان و از جمله مردگان را از گورها بيرون آوردن و به آنان جان تازه بخشيدن از طريق قياس آن با قدرتهاى محدود آدمى قيام كردن به بحث بپردازيم، بى آن كه از اين امر آگاه باشيم كه كاينات عظيمى از كوهها و درهها و درياها و دشتها و آسمانها و كهكشانها و ... كه خدا آفريده، مقياسهاى ديگرى دارد كه با مقياسهاى شخصى قابل مقايسه نيست، لذا هنگامى كه خود را ناتوان از جمع و فراهم كردن استخوانهاى مردگان مىبيند، چنين كارى را ناشدنى تصور مىكند، ولى اگر پروردگار را چنان كه شايسته است بشناسد، ايستار و تصور او دگرگون مىشود، و به آخرت ايمان مىآورد و اين گفته پروردگارش را تصديق مىكند كه: