شماره مقاله:598
اَلاِبانهُ عَنْ اُصُولِ الدّيانَه، کتابي کلامي به زبان عربي، نوشت? ابوالحسن علي
بن اسماعيل بصري اشعري (ح 260-324ق/874-936م)، از دودمان عبداللـه بن قيس معروف به
ابوموسي اشعري، پايهگذار مکتب کلامي «اشعريّت» و يکي از بزرگترين متکلمان تاريخ
اسلام. براي روشن شدن مقدمات تأليف الابانه، کتاب اساسي اشعريان، بايد يادآوري کرد
که در زمان پيش از تأليف آن، مکتب «اعتزال» توانسته بود الهياتي مبتني بر عقل و
استدلال پديد آورد و ميان دين و دانش سازگاري ايجاد کند. در حقيقت اصليترين سخن
معتزله اين بود که عقل و شرع، چه در اصول عقايد و چه فروع وظايف و احکام، همواره يک
سخن ميگويند و حکم واحد ميدهند. اينان صفات خدا را عين ذات او ميدانستند و از
پذيرفتن هر گفتاري که بوي «تشبيه» يا «تجسيم» بدهد، به سختي دوري ميگزيدند. تبليغ
چنين عقايد و افکاري، در عين حال مستلزم «تأويل» بسياري از آيات قرآن مجيد ميشد.
اساس تأويل اين بود که دربار? آي? مورد نظر خود ميگفتند: آيه در پس معني ظاهري خود
معنايي باطني دارد که مقصود خداوند همان است و بايد از معني ظاهري به سود آن معني
باطني چشم پوشيد و اين را بر آن حمل کرد. گشوده شدن باب تأويل وسيلهاي شد تا هرکس
يا هر فرقهاي آيات قرآن را مطابق افکار و عقايد خويش تأويل کند. مشاهد? چگونگي
تأويل و گسترش افراطي آن، براي مسلماناني که ميخواستند نصّ صريح قرآن مجيد از
هرگونه دستکري بشري مصون بماند، نگراني پديد آورد و منتهي به پيدايش مکتبهاي
اعتقادي و کلاميي گرديد که متمسک به ظواهر بودند. در اين زمان بازار اهل عقل و
تأويل (از پيروان فرقههاي گوناگون) گرم بود و همين امر، کساني مانند ابوالحسن
اشعري را وا ميداشت که به مقابله برخيزند. کتاب الابانه مشتمل بر هم? عقايد اشعري
است و گفت و گوي مفصل از آن، بهويژه از آن جهت که حتي امروز نيز اکثريت مسلمانان
جهان داراي اين مذهب فکرياند، ضروري مينمايد. اشعري ابتدا در دو اب از اين کتاب
به نقل و شرح عقايد و اقوال کژراهان و بدعتگذاران (بنا بر تعبير او) ميپردازد که
خود صريحاً به عنوان معتزليان، قدريان، جَمهيان، حَروريان، رافضيان و مُرجيان از
آنها ياد ميکند و سپس به بيان نظرات «اهل حوق و سنت» ميپردازد (ص 8).
اشعري ميگويد: گروهي از منحرفان، به پيروي از سران و گذشتگان خود، آيات قرآن را
(بدون دليلي از جانب حق تعالي يا حديثي از پيامبر يا گذشتگان صالح) دربار? رؤيت
خدا، بهرغم اينهمه اخبار و آثاري که متواتراً در اين زمينه آمده، انکار کردند؛
شفاعت پيامبر دربار? گناهکاران را منکر شدند؛ به عذاب کافران در قبر ايمان
نياوردند؛ قائل به مخلوق بودن قرآن شدند و مانند برادران مشرک خود گفتند: «اين جز
گفتار بشر نيست» (مدثر/74/25). اينان ميگويند بندگان بدي ميآفرينند و اين مانند
گفت? گبران است که گمان ميبرند دو آفريدگار در کار است: آفريدگار خوبي و آفريدگار
بدي. قدريان گمان ميکنند که خدا خوبي را ميافريند و شيطان بدي را. نيز معتقدند که
خدا چيزهايي ميخواهد که در جهان پديد نميآيد و در جهان چيزهايي پديد ميآيد که
خدا نميخواهد (ص 6-8). اشعري سپس به شرح اصول عقايد «اهل حق و سنت» ميپردازد،
اصولي که به تعبير او مرز کفر و اسلام و ميزان صحت ايمان به خير الأنام است. او
ميگويد (ص 8): ديني که به آن گردن نهادهايم، عبارت است از پايبندي به کتاب خدا و
سنت پيامبر و روايات اصحاب و تابعين و گفتههاي ابوعبداللـه احمدبن محمدبن حنبل
(164-241ق/781-855م). او سپس به اصول ديني خود چنين ميپردازد (ص 8 به بعد): 1. ما
به خدا، فرشتگان، کتاها، پيامبران وي و به آنچه راويان موثّق از پيامبر اسلام(ص)
نقل کردهاند، اعتقاد داريم و خدا را به يگانگي و يکتايي ميپرستيم و بهشت و دوزخ و
رستاخيز را بيهيچ گماني باور داريم؛ 2. ايمان داريم به اينکه خدا بر عرش مستوي است
(مضمون آيات قرآني: اعراف/7/54؛ يونس/10/3؛ رعد/13/2؛ طه/20/5؛ فرقان/25/59؛
سجده/32/4؛ حديد/57/4) و اينکه او را «وجه» و «يدين» است «بلاکيف» (بيپرسيدن يا
انديشيدن به اينکه «چگونه») و «عين» است «بلاکيف» و علم و سمع و بصر است که هم?
اينها مضمون آيات قرآني است؛ 3. اعتقاد داريم به اينکه سخن خدا غيرمخلوق است؛ 4.
هيچ خوبي و بدي در زمين نيست، مگر به خواست خدا. همهچيز به خواست خداست و هيچکس
هيچ کاري نميتواند بکند، مگر اينکه خدا آن را بخواهد. ما از خدا بينياز نيستيم،
نميتوانيم از علم خدا بيرون رويم. آفريدگاري جز خدا نيست، کارهاي بندگان افريد?
خداست و مقدّر از سوي وي. خداست که مؤمنان را توفيق طاعتِ خود بخشيد و لطف خود
برايشان ارزاني داشت و به مهر در ايشان نگريست و راست و استوارشان ساخت و رهنمونشان
گشت. خدا کافران را گمراه کرد و هدايت نفرمود و به لطف خود ايمان را برايشان ارزاني
نداشت، و اينها همگي مضمون آيات فراواني در قرآن مجيد است؛ 5. مؤمنان در آخرت خدا
را با ديدگان مي بينند، چنانکه ماه در شب چهارده ديده ميشود. رؤيت خدا را در اين
جهان موسي(ع) از وي خواست، ولي خدا بر کوه تجلّي کرد و آن را درهم کوبيد و بدينسان
به موسي(ع) نشان داد که او را در دنيا نخواهد ديد. در اين مورد هم آيات صريحي در
قرآن هست؛ 6. انجامدهند? گناهان بزرگ، برخلاف گفت? خوارج، کافر نيست و جاودان در
آتش نميماند، بلکه برخي از گناهکاران پس از آنکه چندي عذاب چشيدند، با شفاعت
پيامبر(ص) از دوزخ بيرون ميآيند و به بهشت ميروند. کسي را نميتوان بهشتي يا
دوزخي دانست، مگر آنکه پيامبر صريحاً او را نويد يا بيم داده باشد. عذاب قبر، حوض،
ميزان، ضراط و زنده شدن پس از مرگ همگي حق است و ايمان عبارت است از گفتار و کردار؛
7. احترام خلفاي راشدين واجب است؛ 8. خدا در روز رستاخيز ميآيد، چنانکه خود فرموده
است: وَ جاءَ رَبُّکَ وَالْمَلَکُ صَفّاً صَفّاً (فجر/89/22)؛ 9. نمازهاي واجب و
عيد و جمعه بايد با جماعت خوانده شود، چه با امامت فردي نيک باشد، چه با غير او،
چنانکه عبداللـه بن عمر پشت سر حجاج بن يوسف ثقفي نماز ميخواند؛ 10. در هر حال
بايد فرمانبردارِ حاکمانِ مسلمان بود و اگر ايشان از حال استقامت بيرون روند، خروج
بر ايشان با سلاح جايز نيست؛ 11. هرکس ميميرد يا کشته ميشود، به اجل (اجل معين
شده از سوي خدا) ميميرد و هرکس روزي ميخورد (حلال يا حرام)، روزي او از سوي خدا
مقدّر شده است؛ 12. شيطان موجود است و وسوسههاي او در کشاندن انسان به افکار و
اعمال و اقوال زشت و ناهموار تأثير دارد.
پس از اين اشعري به استدلال و بحث مفصّل دربار? يکايک اين اصول اعتقادي ميپردازد و
براي اثبات هر کدام، آيات و روايات فراواني ميآورد که به گمان وي در تبيين اين
مفاهيم صريح و قطعي است. وي همچنين اشکالاتي چند را مطرح ميکند و به آنها پاسخ
ميدهد، مانند اينکه: اگر اجلهاي مردم به دست خداست، چگونه است که قاتل شرعاً و
عقلاً کيفر ميشود و دزد تاوان پس ميدهد؟ يا اينکه: اگر روزيها همگي به دست خداست،
چگونه است که خوردن برخي چيزها در شرع حرام شده است و در برابرِ حرامخوري بيم عذاب
اليم داده شده است؟ اگر بندگان همه کارها را به خواست خدا ميکنند، معني فرستادن
کتاب، پيامبران، ارشاد و راهنمايي چيست و چرا براي نافرمانان دوزخ آفريده شده است و
براي فرمانبرداران بهشت؟
کتاب الابانه چندبار به چاپ رسيده است: در حيدرآباد دکن، 1321ق/1903م؛ قاهره،
1348ق/1929م و مدين? منوره، 1395ق/1975م.
مآخذ: ابن خلکان، وفيات الاعيان، به کوشش احسان عباس، بيروت، 1968-1972م؛ ابن
عساکر، عليبن حسن، تبيين کذب المفتري، بيروت، 1984م، صص 28-29؛ اشعري، ابوالحسن،
الابانه عن اصول الديانه، مدين? منوره، 1975م جم؛ باقلاني، محمدبن طيب، الانصاف،
به کوشش محمد زاهد کوثري و عبدالوهاب عبداللطيف، قاهره، 1963م، صص 11، 25، 177،
184؛ سرکيس، معجم المطبوعات، 1/451؛ طلس، محمد اسعد، الکشاف عن مخطوطات خزائن کتب
الاوقاف، بغداد، 1953م، ص 110؛ فخر رازي، محمدبن عمر، الاربعين، في اصولالدين،
حيدرآباد دکن، 1353ق، صص 198-210؛ قرآن؛ نيز:
GAL, I, 345’ GAS, I, 604; Thomson, William, »Al-Ashari and his Al Ibanah«,
Muslim World, 1942, XXXII/242-260.
بخش فلسفه و کلام