شماره مقاله:687
اِبْراهيمْخانِ ظَهيرالدّولة قاجار (د 1240ق/1825م)، پسر عم، پسر خوانده و
داماد فتحعلى شاه و از اميران و فرمانروايان اوايل دورة قاجاريه. او فرزند
مهدي قلىخان پسر محمدحسنخان برادرزادة آقا محمدخان قاجار بود كه پس از
درگذشت يا قتل پدرش در جوانى در 1198ق/1784م در جريان محاصرة استراباد توسط
زنديان ، به فرمانعمويش آقامحمدخان همراه مادرش كه خواهرسليمانخان
اعتضادالدوله بود، به باباخان (فتحعلى شاه) سپرده شد. باباخان اين زن را
به عقد خود درآورد و از او صاحب دو دختر و يك پسر (شاهزاده محمدقلى ميرزا
ملكآرا) گرديد. چون ابراهيمخان به سن جوانى رسيد، فتحعلى شاه نخستين دختر
خود موسوم به همايون سلطان و مشهور به خانم خانمان را كه همشيرة حسينعلى
ميرزا بود، به همسري وي درآورد و بدينترتيب ابراهيمخان، هم پسر زوجه و هم
داماد شاه گرديد و به گونهاي از توجه و عنايت شاه برخوردار شد كه لقب
«ابراهيمخان عمو» دريافت كرد و بدان اشتهار يافت. ابراهيمخان در آغاز ملقب
به اعتضادالدوله بود. سپس لقب ظهيرالدوله گرفت. فتحعلى شاه احترام اين
پسرعم و داماد خود را در نزد ديگران نيز بيش از حد معمول نگه مىداشت،
چنانكه ميرزا شفيع صدراعظم هرگاه نزد ظهيرالدوله مىرفت، لباس رسمى
مىپوشيد و هنگام ديدار آداب لازم آن زمان را معمول مىداشت (عضدالدوله،
28، 48، 78).
از شرح حال و جزئيات زندگى او پيش از دوران فرمانروايى وي در كرمان آگاهى
چندانى در دست نيست. در منابع تنها اشاراتى به وي شده است، از جمله
اينكه چون در اوايل پادشاهى فتحعلى شاه جسد آقامحمدخان را از تفليس به
تهران مىآوردند، ابراهيمخان همراه عباس ميرزا و چندتن ديگر از شاهزادگان
مأمور استقبال شد (هدايت، روضةالصفاي ناصري، 9/316). همچنين در 1214ق/1799م
به فرمان فتحعلى شاه همراه با لشكري براي انتظام امور عراق و فارس روانة
چمن گندمان گرديد (مفتون، مآثر سلطانيه، 49-50؛ سپهر، 1/101- 102). در ادامة
اين مأموريتها در 1215ق براي آرام كردن گيلان و سامان دادن به وضع آن
ايالت بدانجا رفت و از عهدة مأموريت خود به خوبى برآمد (مفتون، همان، 69).
چندي پس از آن چون اللهيارخان قليچى و چعفرخان بيات در خراسان شورش
كردند، با 10 هزار سوار عازم سبزوار گرديد. نخست آق قلعه را محاصره كرد
(هدايت، روضةالصفاي ناصري، 9/362؛ سپهر، 1/108) و پس از آن به محاصرة سبزوار
پرداخت. بر اثر اين حملات و زدوخوردها، آسيب فراوان به مردم اين شهر وارد
آمد و گروه بسياري كشته شدند. پس از اينكه اوضاع اندكى آرام شد،
ظهيرالدوله با لشكريان خود در نزديكى آق قلعه به اردوي فتحعلى شاه پيوست
(هدايت، همان، 9/364؛ سپهر، 1/110)، اما چون ديگر بار در سبزوار و نيشابور شورش
برپاشد، ظهيرالدوله براي سركوب شورشيان مأمور سبزوار گرديد (هدايت، همان،
9/367؛ سپهر، 1/111). به گفتة مفتون مأموريت اخير او به خراسان در 1217ق
صورت گرفت ( مآثر سلطانيه، 87). چون اللهيارخان به سبب مرگ برادرش قليچ
آقا نتوانست مقاومت كند، تسليم شد (همان، 81). سپهر مأموريت گيلان را پس از
وقايع خراسان آورده است (1/110). در 1216ق از سوي فتحعلى شاه كه با
سپاهيان خود به اصفهان آمده بود، مأموريت يافت كه براي فرو خواباندن شورش
حاججعفر اصفهانى، قلعة اصفهانك را بگشايد (مفتون، مآثر سلطانيه، 79).
مهمترين دورة حيات سياسى ظهيرالدوله، روزگار دراز فرمانروايى او در شهر
كرمان است. او كه اخلاقاً شخصى معتدل و مردمدار بود، توانست در اين مدت
ويرانيهايى را كه عمويش آقا محمدخان قاجار براين شهر وارد كرده بود، تا
حدودي ترميم كند. سال آغاز فرمانروايى او در كرمان به درستى دانسته نيست،
وزيري كرمانى يكبار 1216ق/1801م و يكبار 1217ق آورده است ( تاريخ كرمان،
373؛ جغرافياي كرمان، 34، 54). سايكس آغاز حكومت او را 1216ق ياد كرده و
خدمات او را ستوده است (ص 97- 98)، ولى بنابر نوشته هدايت ( روضةالصفاي
ناصري، 9/635، 10/107، 108) و احمدي كرمانى (ص 50) آغاز حكومت او 1218ق بوده
است.
از حوادث دوران حكومت ظهيرالدوله در كرمان، شورش محمدخان پسر اعظمخان
افغان بود. محمدخان كه در نرماشير كرمان مستقر بود، در 1220ق/1805م بر حكومت
مركزي شوريد و به تدريج قدرتى به هم رساند و دژهاي محكمى ساخت و سر از
اطاعت فتحعلى شاه پيچيد و قصد تصرف كامل قلعة بم را كرد. ظهيرالدوله،
اسمعيلخان عرب (فرمانرواي جندق) را مأمور محافظت اين قلعه كرد (مفتون،
مآثر سلطانيه، 124- 125) و آنگاه گزارش واقعه را به آگاهى فتحعلى شاه رساند
و شاه نوروزخان عزالدين لوي قاجار را مأمور سركوبى محمدخان كرد (سپهر، 1/132؛
هدايت، روضةالصفاي ناصري، 9/402-403).
ظهيرالدوله پس از 22 سال فرمانروايى در كرمان، در 1240ق/ 1825م به مناسبتى
به تهران آمد، اما اندكى بعد بيمار شد و درگذشت و جنازة او را با احترام
فراوان به خاك سپردند (همان، 9/635 -636؛ سپهر، 1/354).
ظهيرالدوله به هنگام درگذشت پدرش مهديقلىخان در 1198ق/ 1784م كودكى
خردسال بود و بدينجهت سن او در وقت مرگ نبايد بيش از چهل و چند سال بوده
باشد (ديوان بيگى، 2/1124). مفتون تاريخ فوت او را 1241ق/1826م ضبط كرده
است ( نگارستان دارا، 1/37) و خورموجى نيز همين قول را درست پنداشته است
(ص 17- 18). ديوان بيگى شيرازي نيز به نقل از پيشينيان فوت او را در 1241ق
بيان داشته است (2/1123، 1124). مورخان ديگر همان 1240ق را ذكر كردهاند
(هدايت، روضةالصفاي ناصري، 9/635؛ اعتمادالسلطنه، 3/31؛ وزيري، تاريخ كرمان،
373؛ سپهر، 1/354، احمدي، 55).
ظهيرالدوله در دوران فرمانروايى دراز مدت خود در كرمان بارها به مناطق
مختلف آنجا و نيز سيستان و بلوچستان سفر كرد و آن نواحى را از تصرف خوانين
شورشى بلوچ بيرون آورد و به حكومت خود منضم كرد ( وزيري، تاريخ كرمان،
373). وي با مردم ستمديدة كرمان رفتاري مسالمتآميز داشت و درآبادانى اين
شهر بسيار كوشيد: بناها و قنوات و مزارع بسياري در شهر و اطراف آن احدث كرد.
آوازة دادگري و مردمداري او گروهى از اهل دانش و كسب و كار را از ديگر نقاط
به كرمان كشاند (احمدي، 52، 54 - 55). در نامهاي كه خود به فتحعلى شاه
نوشته، به پارهاي از اقدامات خود در اين شهر اشاره كرده است
(ابراهيمخان، «عريضه به فتحعلى شاه»). از مهمترين بناهاي او در كرمان
مدرسة بزرگ و زيباي ابراهيمخان (ابراهيميه) است كه در 1232ق/1817م ساخته
شده است. در اين مدرسه كه اكنون نيز برجاست، نمونههاي زيبايى از كاشى
كاري و مقرنسسازي و گچبري به چشم مىخورد (مشكوتى، 158). از تزيينات جالب
ديگر آن سنگ يك پارچهاي است از مرمر كه آية «سَلامٌ عَلى اِبْراهِيمَ»
(اشاره به بانى اين مدرسه و مجموعة اطراف آن) بر روي آن كنده شده است.
ديگر بناهاي ظهيرالدوله، حمام، بازار، آبانبار و خلوتخانه است كه بر روي
هم مجموعة ابراهيمخان (ه م) را تشكيل مىدهند. طرح اين مجموعه را
ظهيرالدوله با الهام از معماري عصر صفوي ريخته است و اكنون نيز يكى از
مجموعههاي تاريخى و زيباي شهر كرمان به شمار مىرود ( آثار باستانى كرمان،
20-22). دروازة ارك نيز از ساختههاي اوست (1225ق/1810م). ظهيرالدوله براي
پارهاي از اماكنى كه ساخته، موقوفاتى نيز برقرار كرده است، از جمله براي
مدرسة خود موقوفاتى تعيين كرده كه پس از درگذشت او فرزندش حاج
محمدكريمخان تغييراتى در آن داده است. اين مدرسه اكنون مركز آموزش و نشر
عقايد فرقة شيخية كريمخانى است.
ظهيرالدوله فرمانروايى اديب، شعرشناس و شعردوست بود. خود گاه شعر مىسرود و
«طغرل» تخلص مىكرد. غالب تذكرهنويسان دورة قاجار نام و احوال او را در
ميان سرايندگان اين عهد آورده و اشعاري از او به دست دادهاند (براي
نمونه، نك: هدايت، مجمعالفصحا، 1/76؛ مفتون، نگارستان دارا، 1/37؛ ديوان
بيگى، 2/1123-1124؛ محمود قاجار، 1/44- 45). محمود ضمن شرح زندگانى ظهيرالدوله
كه شوهر خواهرش نيز بوده، از بخل و امساكِ او انتقاد كرده است (1/44).
ملابمان على راجى كرمانى از سرايندگان معاصر او مثنوي حملة حيدري را دربارة
وقايع زندگى على (ع) در بيش از 20 هزار بيت سروده و به ابراهيمخان تقديم
داشته است (هدايت، مجمعالفصحاء، 4/333؛ ديوان بيگى، 2/1124). اين مثنوي
چندبار به چاپ رسيده است.
ظهيرالدوله به هنگام در گذشت 21 دختر و 20 پسر از خود برجاي گذاشت. يكى از
فرزندان او عباسقلىخان بود كه جانشين پدر در كرمان گرديد. فرزند ديگر او
رستمخان با گوهر خانم دختر فتحعلى شاه ازدواج كرد (عضدالدوله، 34).
مشهورترين فرزند او حاج محمدكريمخان كرمانى است كه از شاگردان شيخ احمد
احسايى و سيدكاظم رشتى بود و بعدها از پيشوايان برجستة شيخيه گرديد.
ابراهيمخان در زمان حيات به شيخ احمد احسايى ارادت مىورزيد و چون مردي
ساده دل و متدين و مقتدر بود، موجبات ترقى كار شيخ را در ايران فراهم آورد.
شيخ احمد كه معمولاً به ديدن پادشاهان و اميران و بزرگان نمىرفت،
ظهيرالدوله را ملاقات كرد. چون ابراهيمخان فرزند خود حاج محمدكريمخان را
براي ادامة تحصيل به كربلا فرستاد او را به درس خواندن نزد سيدكاظم رشتى
ترغيب كرد و مدرسة ابراهيميه را براي او در كرمان بنيان گذارد. حاج
محمدكريمخان كه از كربلا بازگشت، در اين مدرسه به درس و تبليغ اشتغال
ورزيد. پس از درگذشت او فرزندانش راه او را در تبليغ مسلك شيخيه ادامه
دادند (بامداد، 1/21).
مآخذ: آثار باستانى كرمان، سازمان ملى حفاظت آثار باستانى ايران، تهران؛
ابراهيمخان قاجار، «عريضه به فتحعلىشاه قاجار»، جُنگ ف 2214، از ميكرو
فيلمهاي كتابخانة مركزي دانشگاه تهران، شم 153؛ احمدي كرمانى، يحيى،
فرماندان كرمان، به كوشش باستانى پاريزي، محمدابراهيم، تهران، 1354ش؛
اعتمادالسلطنه، محمدحسن، تاريخ منتظم ناصري، تهران، 1298ق؛ بامداد، مهدي،
تاريخ رجال ايران، تهران، 1363ش؛ خورموجى، محمدجعفر، حقايقالاخبار، به
كوشش حسين خديوجم، تهران، 1363ش؛ ديوان بيگى شيرازي، احمد، حديقة الشعراء،
به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 1365ش؛ سايكس، پرسى، سفرنامه، ترجمة
سعادت نوري، تهران، 1363ش؛ سپهر، محمدتقى، ناسخالتواريخ قاجاريه، به كوشش
محمد باقر بهبودي، تهران، 1334ش؛ عضدالدوله، سلطاناحمدميرزا، تاريخ عضدي،
به كوشش عبدالحسين نوايى، تهران، 1355ش؛ محمود قاجار، سفينةالمحمود، به
كوشش عبدالرسول خيامپور، تبريز، 1346ش؛ مشكوتى، نصرتالله، فهرست بناهاي
تاريخى و اماكن باستانى ايران، تهران، 1349ش؛ مفتون دنبلى، عبدالرزاق،
مآثر سلطانيه، تهران، 1241ق؛ همو؛ نگارستان دارا، به كوشش عبدالرسول
خيامپور، تبريز، 1342ش؛ وزيري كرمانى، احمدعلى، تاريخ كرمان، به كوشش
محمدابراهيم باستانى پاريزي، تهران، 1340ش؛ همو، جغرافياي كرمان، به كوشش
محمدابراهيم باستانى پاريزي، تهران، 1353ش؛ هدايت، رضاقلى، روضةالصفاي
ناصري، تهران، 1339ش؛ همو، مجمعالفصحاء، به كوشش مظاهرمصفا، تهران، 1339ش.
على آلداود
تايپ مجدد و ن * 1 * زا
ن * 2 * زا