شماره مقاله:674
اِبْراهيمپاشا (1203-1264ق/1789-1848م)، دولتمرد دولتمرد، سردار، نايبالحکومه و
نياي خاندان سلطنتي سابق مصر (انقراض 1372ق/1953م). زادگاه او «نُصْرَتلي» نزديک
قَوَلَه (= کاوالا، شهري در مقدونيه، در يونان) است. وي پسر بزرگ محمدعلي پاشا والي
مصر (ولايت 1220-1265ق/1805-1848م) بود. اگرچه به گفت? قاموس الاعلام پارهاي از
مآخذ او را پسر خواند? محمدعلي دانستهاند (1/558)، اما جَبَرتي که معاصر ابراهيم
بوده و اثرش مهمترين مأخذ اين دوره است، نه تنها به اين موضوع اشاره نکرده، بلکه
در همه جاي کتاب از او به عنوان پسر محمدعلي نوشتهاند.
پس از آنکه سليم سوم (سلطنت: 1203-1222ق/1789-1807م) محمدعلي پدر ابراهيم را به
قائممقامي خود در مصر تعيين کرد (1220ق)، ابراهيم به دستور پدر از قوله به مصر
آمد، و از سوي او به فرماندهي قلع? شهر برگزيده شد (جبرتي، 3/87-88). پس از چندي
ابراهيم جوان در 1221ق از سوي پدر به نشان? ابراز وفاداري، همراه با «قپودان پاشا»
به باب عالي (دربار عثماني) اعزام شد (همو، 3/137)، اما ديري نگذشت که در 1222ق با
اجاز? باب عالي به قاهره بازگشت (اوزتونا، VI/399) و به مقام دفترداري منصوب شد
(?A, V(2)/901). پس از قتل عام اميران مملوک (1226ق/1811م) ابراهيم پاشا به دستور
پدرش براي سر و سامان دادن به اوضاع آشفت? مصر عليا به «صعيد» رفت (ذيحج? 1227ق).
او با سرکوب يدويان، امنيت اين منطقه را تأمين کرد و به سفارش محمدعلي پاشا اصلاحات
ارضي او را در اين ناحيه نيز پي گرفت و زمينهاي وقفي و «رزق» را به مالکيت دولت
درآورد و ادار? امور مؤسسات مذهبي را در اختيار دولت نهاد. همچنين با مسّاحي و
آمارگيري زمينهاي مذکور به هرفَدّان (ح نيمهکتار) از اين زمينها 3 ريال و به ديگر
زمينها 8 ريال ماليات تعيين نمود (جبرتي، 3/365). در اين هنگام، حملات وهابيان به
سوريه، فلسطين و عراق شدت گرفت، و دولت عثمانى را كه به سبب ضعف تو درگيرى
با قيامهاي مردم شبه جزيرة فوق اشارهاي به فلسطين و عراق شدت گرفت، و
دولت عثماني را ــ که به سبب ضعف و درگيري با قيامهاي مردم شبهجزير? بالكان
ياراي برابري با آنان را نداشت ــ با بحران شديدي مواجه ساخت. به همين
جهت باب عالى حل اين مسأله را به محمدعلى واگذار كرد. او كه آيندة حكومت
خود را در گرو رفع اين مشكل مىديد، به تقويت نيروهاي مصري پرداخت و حل
نهائى مسألة وهابيان را به ابراهيم واگذاشت (شهابى، 3/636). ابراهيم در
شوال 1231ق براي انجام اين مأموريت، از مصر به سوي حجاز حركت كرد. پس از
توقفى كوتاه در مدينه ، به حناقيه آمد و به رغم شدت عمل با شيوخ بدوي ،
بعد از مدتى آنان را به سوي خود جلب كرد و و از باب عالى لقب پاشايى گرفت
، ?A)، همانجا). او كه مىخواست به مركز تجمع وهابيان يعنى عربستان داخلى
رخنه كند، در 10 رجب 1232ق در محلى موسوم به موتان با آنان جنگيد و عدة
زيادي را اسير و 2 قبضه توپ به غنيمت گرفت (جبرتى، 3/559). در نبرد شديد
ديگري كه در 17 صفر 1233ق روي داد، قلاع بريد و شقرا به تصرف ابراهيم پاشا
درآمد و يكى از رؤساي وهابى به نام ختيبه اسير شد و بيش از 1100 نفر از
وهابيان به هلاكت رسيدند (جودت، 11/13؛ جبرتى، 3/577). آنگاه امير عبدالله
بن سعود به سوي « دَرعيّه» عقبنشينى كرد. ابراهيم نيز در تعقيب او به يكى
از مراكز تجمع بزرگ وهابيان كه با درعيه فاصلة زيادي نداشت، رسيد و آنجا را
در اواخر جماديالاول 1233ق به تصرف درآورد (جبرتى، 3/579) و پس از آن به
محاصرة «درعيه» پرداخت و بعد از 6 ماه محاصره آن را در ذيحجة 1233ق تسخير كرد
(همو، 3/581-582؛ شهابى، 3/636). عبدالله ابن سعود نيز كه به درون دژ شهر
پناهنده شده بود، بعد از 20 روز به اتفاق 4 تن از پسرانش دستگير شد (جودت،
11/14) با رسيدن خبر پيروزي ابراهيم پاشا به قاهره، شهر را آذين بستند و جشن
گرفتند. عبدالله و همراهان را در 17 محرم 1234ق به قاهره آوردند و بعد از 2
روز به استانبول فرستادند (همانجا؛ جبرتى، 3/596). آنان در 15 صفر 1234ق وارد
استانبول شدند و 3 روز بعد در حضور سلطان محمود دوم به قتل رسيدند (جودت،
11/16؛ جبرتى، 3/600). قلع و قمع وهابيان و در پى آن تأمين امنيت راههاي
حجاز براي محمدعلى و ابراهيم پاشا پيروزي بزرگى محسوب مىشد و بر اعتبار و
اهميت آنان افزود و سلطان محمود دوم با فرستادن فرمان و شمشير و پوتين از
آنان قدردانى كرد (جودت، همانجا). ابراهيم بعد از اين موفقيت در حجاز ماند و
براي گسترش نفوذ محمدعلى پاشا در حوزة خليجفارس به فعاليت پرداخت و از
جمله به اَحساو بندر قطيف لشكركشى و آنجا را تسخير كرد و نمايندة پاشاي بغداد
را بيرون راند. پاشاي بغداد كه موقعيت خود را در خطر مىديد، از پادشاه
عثمانى درخواست كرد كه نسبت به دفع ابراهيم از احسا اقدام نمايد. سلطان
محمود دوم نيز طى فرمانى به محمدعلى پاشا دستور داد كه فوراً ابراهيم را فرا
خواند. ابراهيم به فرمان سلطان نيروهايش را از احسا بيرون كشيد (نوار،
228-230؛ عزاوي، 6/258) و بعد از چندي به مصر بازگشت (صفر 1235ق) و مورد
استقبال قرار گرفت (جبرتى، 3/605 - 607). بعد از مراجعت ابراهيم، باب عالى
طى فرمان مورخ ذيقعدة 1235ق او را در مقام فرمانروايى جده ابقا كرد (جودت،
11/42).
ابراهيم پاشا، در 1236ق براي ياري به برادرش اسماعيل پاشا كه به دستور پدر
و به انگيزة گردآوري قشون و دستيابى به منابع ثروت و ريشهكن كردن بقاياي
مماليك به سودان لشكركشى كرده بود، عازم آن ديار گرديد. نيروهاي مصري كه
شهر سنار را اشغال كرده بودند، با ورود ابراهيم به سودان، به لشكركشى خويش
ادمه دادند، اما ابراهيم به علت بيماري شديد نتوانست عمليات را ادامه دهد و
ناگزير مراجعت كرد (مكّى، 103-104). پس از آن ابراهيم به تشكيل سپاه جديد
(نظام جديد) در مصر همت گماشت و با بهرهگيري از تجارب سرهنگ سو فرانسوي كه
بعدها به سليمان پاشا معروف شد، به آموزش سپاهيان خود پرداخت و حتى خود نيز
مانند سربازي ساده از اين تعليمات بهره مىگرفت. سلطان محمود دوم كه از
فرماندهى ابراهيم پاشا در فرونشاندن شورش وهابيان رضايت داشت با توجه به
برتري ارتش آموزش ديدة جديد كه تحت اطاعت وي بود، او را به حكومت جزيرة
موره را پذيرفت (1239ق/1824م) و به اين ترتيب سركوب قيام يونان را به
وي واگذار كرد (كارال،V/115 ؛ اوزتونا،VI/444 ؛ جودت، 12/92). ابراهيم در
ذيقعدة 1239ق با 190 فروند كشتى سربازبر و 000‘30 نفر از افراد آموزش ديده، از
اسكندريه به جزيرة رودس آمد (جودت، 12/97). ناوگان عثمانى نيز به فرماندهى
خسرو پاشا ــ كه بعداً به صدارت رسيد ــ در همانجا به او پيوست (اوزتونا،
همانجا؛ كارال، همانجا) نيروهاي مشترك عثمانى ـ مصري، در برابر حملات ايذائى
دريانوردان يونانى پايداري نتوانست و به جزيرة كرت مراجعت كرد و زمستان را
در آنجا گذراند (جودت، 12/103-104)، اما بروز اختلاف ميان انقلابيون يونان،
اوضاع را به سود ابراهيم تغيير داد و او در 16 رجب 1240ق در بندر «مُدُن»
پياده شد. در30 رمضان 1240ق بندر ناوارين (ناواران) سقوط كرد (جودت، 12/120؛
اوزتونا، VI/445) و بعد از مدتى، سراسر جزيره، غير از شهر نوپليون مركز
انقلابيون، به دست ابراهيم پاشا افتاد. يونانيها نيروي خود را به دژ
ميسولونكى كه در شبه جزيرة آتيك قرار داشت، منتقل ساختند. در مزبور نيز بعد از
يك سال محاصره در 15 رمضان 1241ق سقوط كرد و آتن نيز در 9 ذيقعدة 1242ق/5
ژوئن 1827م تسليم شد (لوتسكى، 149-151؛ اوزتونا، همانجا). پيروزي سپاه منظم
ابراهيم پاشا در جزيرة موره برتري ارتش آموزش ديد و كارآزموده را ثابت كرد و
سلطان محمود دوم را در پىگيري اصلاحاتش به ويژه تشكيل سپاه جديد راسختر
ساخت. او به عنوان قدردانى از ابراهيم پاشا حكومت جزيرة كرت را نيز به وي
داد (اوزتونا، همانجا؛ جودت،12/129). بعد از سقوط دژ ميسولونكى، ابراهيم به
پاكسازي منطقه پرداخت. در اين ميان 500 اسير زن و مرد را كه شورشيان در
كوهستانها نگاهداري مىكردند، آزاد ساخت (وجودت، همانجا). سركوب قيام يونان
توسط ابراهيم پاشا، بر افكار عمومى اروپاييان كه هواخواه جنبش يونان بودند،
اثري نامطلوب گذاشت. دولتهاي اروپايى (روسيه و انگليس) كه با گسترش نفوذ
محمدعلى و ابراهيم در درياي مديترانه منافع خويش را در خطر مىديدند، در
گرهمايى لندن كه دولت فرانسه نيز در آن شركت داشت، موافقتنامهاي امضا
كردند (9 ذيحجة 1242ق/6 ژوئية 1827م) و حمايت خود را از قيام يونان اعلام
داشتند. به موجب اين موافقتنامه نيروهاي خارجى مىبايست يونان را تخليه
مىكردند و اين كشور مانند عربستان و رومانى، با پرداخت ماليات و برخورداري
از استقلال داخلى تابع دولت عثمانى باقى مىماند (كارال،.(V/116-117 آنها
براي اجراي مفاد عهدنامه، دولت عثمانى را تحت فشار گذشتند، حتى دولت
انگلستان، ناخشنودي خود از اشغال يونان را به باب عالى اطلاع داد (جودت،
12/129)، اما دولت عثمانى مفاد پيمان لندن را مداخله در امور داخلى خويش
تلقى و از پذيرش آن خودداري كرد. از اينرو ناوگان مشترك 3 دولت بزرگ
و(فرانسه، روسيه و انگليس) به فرماندهى دريا سالار كودرينگتون به خليج
ناوارين، قرارگاه ناوگان مصر ـ عثمانى حمله كرد (1243ق/1820م). ابراهيم
پاشا با تكيه بر فزونى نيروي خود و پشتيبانى آتشبارهاي ساحلى، نبرد را آغاز
كرد، ولى در چند ساعت نيروهايش تارومار شد و كشتيها نيز غرق گرديد
(كارال،V/118 ؛ لوتسكى، 101)، محمدعلى پاشا كه متوجه شكست نيروهايش شد،
بدون كسب اجازه از باب عالى به ابراهيم دستور داد كه جزيره را ترك كند.
انگلستان براي بيرون كردن باقيماندة قواي ابراهيم پاشا از موره چند كشتى
به آنجا فرستاد. ابراهيم در 1245ق/1828م به اسكندريه بازگشت (كارال،
همانجا؛ ?A, V(2)/903) و نيروهاي فرانسوي جزيره را اشغال كردند. بعد از
رويدادهاي موره، باب عالى حكومت جزيرة كرت را مجدداً به ابراهيم پاشا داد،
اما وي از پذيرفتن آن خودداري كرد. پدرش نيز خواستار حكومت مصر و سوريه
گرديد و به اين ترتيب فصل جديدي در مناسبات مصر و عثمانى گشوده شد. اين
درخواست محمدعلى به علت خودداري وي از شركت در جنگ روس و عثمانى،
پذيرفته نشد (اوزتونا، .(VII/15 محمدعلى نيز كه از ديرباز سوداي تصرف سوريه
را در سر داشت، اختلاف با عبدالله پاشا والى عكّارا بهانه قرار داد و مقدمات
حمله به آنجا را فراهم آورد. او از عبدالله پاشا خواست كه 6000 نفر از
روستاييان (فلاحين) مصري را كه از خدمت نظام فرار كرده و به وي پناهنده
شده بودند، به مصر بازگرداند، اما عبدالله به دليل اينكه آنان رعاياي
پادشاه عثمانى هستند و حق دارند در هر كجاي امپراتوري كه مايل باشند زندگى
نمايند، از بازگرداندن آنان خودداري كرد، وي همچنين از صدور ابريشم به مصر
ممانعت كرد و از پرداخت قرضش به محمدعلى پاشا نيز سرباز زد. به اين ترتيب
راه براي حملة نيروهاي مصري به سوريه باز شد و محمدعلى كه اين عمليات را
به نام سلطان عثمانى و تنبيه عبدالله پاشا انجام مىداد، فرمان حمله به
سوريه را صادر كرد ( مذكرات ... ،14؛ كردعلى، 3/51 ؛ اوزتونا، .(VII/16
فرماندهى كل اين لشكركشى، به ابراهيم پاشا واگذار شد و سرهنگ سو (سليمان
پاشا) نيز به قائم مقامى او تعيين گرديد (كارال،V/29 ؛ كردعلى، همانجا).
سپاه ابراهيم پاشا مركب از 6 هنگ پياده، 4 هنگ سوار و 40 قبضه توپ در 3
جماديالاول 1247ق، همزمان از خشكى و دريا به جانب سوريه حركت كرد و بدون
برخورد با كوچكترين مقاومت، شهرهاي قدس و نابلس را تصرف كرد و در بندر يافا
پياده شد (كردعلى، همانجا). عبدالله پاشا به عكا واقع در شمال فلسطين كه
به دژ تسخير ناپذير شهرت داشت ـ رفت و در آنجا موضع گرفت. ابراهيم پاشا نيز
آنجا را از خشكى و دريا محاصره كرد (مذكرات، 47- 48؛ شهابى، 3/820)، آنگاه
نيروي 000‘20 نفري عثمانى به فرماندهى عثمان پاشا، والى حلب را در نزديكى
حِمص تارومار ساخت . عثمان پاشا فرار كرد و در حماة مخفى شد (كردعلى، 3/52).
ابراهيم پاشا پس از آن به عكا بازگشت و حلقة محاصره را تنگتر نمود و دستور
داد كه شهر را بىوقفه گلوله باران كنند (شدياق، 2/211-212). سرانجام پس از
6 ماه محاصره، شهر به تصرف نيروهاي ابراهيم پاشا درآمد، عبدالله پاشا اسير و
با احترام به مصر اعزام گرديد (شهابى، 3/851 -852؛ مذكرات، 48؛ كردعلى،
همانجا) . بعد از تصرف شهر، ابراهيم به امير بشير شهابى دستور داد كه براي
ترميم ويرانيهاي جنگ، كسانى را از بيروت و جبل به عكا بفرستد و ماليات
معوقه را اخذ كند (شهابى، 3/857). وي پس از آن شهرهاي طرابلس، صور و صيدا را
تسخير كرد و عازم فتح دمشق شد و در 15 محرم 1248ق آن را گشود. سپاه او با
لباسهاي متحدالشكل و نظم خاص در حالى كه خود پيشاپيش آنها حركت مىكرد،
همراه با سربازان امير بشير شهابى وارد شهر گرديد (مذكرات ، 49). وي پس از
آنكه احمدبيك را به عنوان فرماندار (متسلّم) شهر برگزيد، دستور داد كه به
نام سلطان عثمانى خطبه خوانده شود و آنگاه به جانب حِمص حركت كرد (همان،
50).
از سوي ديگر، باب عالى كه ناوگان خود را در جنگ ناوارين از دست داده و به
علت ضعف نيرو قادر به انجام كاري مؤثر نبود، به فتواي شيخالاسلام،
محمدعلى و ابراهيم را ياغى شناخته آنان را از مقام خود معزول و آغاحسين
پاشا (سردار اكرم) والى ادرنه را به حكومت مصر تعيين كرد و در مقام
فرماندهى سپاه به مقابلة ابراهيم پاشا گسيل داشت (كارل،V/129 ؛ اوزتونا،
.(VH/16 ابراهيم كه قبلاً به جانب حِمص رفته بود، پيشاهنگان نيروي عثمانى
به فرماندهى محمد پاشا والى طرابلس را شكست داد، به طوري كه 000‘5 نفر
كشته، 000‘4 نفر اسير و بقية نيروي محمد پاشا متواري شدند (اوزتونا، همانجا؛
مذكرات، 53؛ كردعلى، 3/53). آغا حسين پاشا با شنيدن اين خبر به سوي حلب
آمد. مردم حلب از ورود او به شهر جلوگيري كردند و او ناگزير به ايالت «ختاي»
(جنوب شرقى تركيه) عقبنشينى كرد و در گذرگاه «بيلان» اردو زد (اوزتونا،
همانجا؛ مذكرات، 57). نيروي ابراهيم پاشا، سپاه عثمانى را در 2 ربيعالاول
1248ق در محل استقرار خود (گذرگاه بيلان) تارومار ساخت و به پيشروي به سوي
آناتولى ادامه داد و به شهر آدانا رسيد. باب عالى بعد از شكست آغا حسين
پاشا، رشيد پاشاي صدراعطم را با 000‘60 نفر به مقابلة ابراهيم فرستاد. او كه
در نبرد موره همرزم ابراهيم پاشا بود، در 28 رجب همان سال در قونيه شكست
خورد و به اسارت ابراهيم درآمد (كارال،V/130-131 ؛ اوزتونا، همانجا؛ مذكرات،
61). به اين ترتيب بخش وسيعى از آناتولى و كنترل راههاي ارتباطى استانبول
در اين منطقه، به دست ابراهيم پاشا افتاد. وي در ادامة عمليات در 11 رمضان
1248ق به كوتاهيه آمد. محمود دوم كه حكومت خود را در خطر مىديد، دست ياري
به سوي دولتهاي فرانسه و انگليس دراز كرد. دولت فرانسه كه آشكارا از مصر
حمايت مىكرد در خواست عثمانى را نپذيرفت (كارال، و انگلستان نيز از كمك
مستقيم خودداري كرد (لوتسكى، 107). آنگاه باب عالى از دولت روسيه كمك
خواست. روسيه به دفاع از تماميت ارضى عثمانى پرداخت و ژنرال موراويف در
رأس هيأتى به استانبول آمد و از آنجا به مصر رفت (لوتسكى، همانجا؛ كارال،
.(V/134 رشيد پاشا (آمدي همايون) نيز كه همراه هيأت روسى براي مذاكره با
محمدعلى، پاشا به مصر رفته بود، پس از شكست مذاكرات با محمدعلى، براي كسب
دستورات جديد به استانبول آمد. در اين اثنا ورود نيروي 000‘15 نفري روسى به
بغاز بسفر و استقرار در ساحل آسيايى آن (14 ذيقعدة 1249ق) دولتهاي فرانسه و
انگليس را بسيار نگران ساخت و به همين جهت باب عالى را تحت فشار گذشتند.
محمود دوم نيز رشيد پاشا را همراه با وارن، رايزن فرانسه در استانبول، براي
مذاكرة صلح به كوتاهيه نزد ابراهيم پاشا فرستاد (همو، .(V/135-136 سرانجام بعد
از مذاكرات طولانى در 24 ذيحجة 1249ق موافقتنامهاي ميان مصر و عثمانى به
امضا رسيد كه به موجب آن علاوه بر حكومت مصر و جزيره كرت، نواحى سوريه،
لبنان، سودان، آدانا (در تركيه) نيز تحت حاكميت محمدعلى و پسرش ابراهيم
درآمد (كارال، همانجا؛ مذكرات، 63، حاشية 2؛ كردعلى، 3/56؛ لوتسكى، 108). پس
از آن ابراهيم آناتولى را تخليه كرد و به سوريه بازگشت.
ابراهيم پاشا پس از مراجعت به سوريه براي تحكيم موقعيت حكومت پدرش در
آنج به اصلاحات چندي دست زد و در آغاز به تنظيم امور اداري پرداخت،
مأموران عثمانى را معذول كرد و اشخاص مورد اعتماد خود را بر سر كار گمارد. در
شهرهايى كه بيش از 000‘20 نفر جمعيت داشت، شورايى به نام «ديوانالمشورة»
تأسيس كرد كه اعضاي آن از ميان مسلمانان، مسيحيان و يهوديها برگزيده
مىشدند (مذكرات، 50؛ آلتون داغ، .(VIII/233-234 وي اختلاف در پرداخت ماليات
را از ميان برد و مسيحيان را كه در سابق با پرداخت جزيه از سربازي معاف
بودند، مسلح كرد. آنان با سوء استفاده از اين امكان با تحريك احساسات مذهبى
و توهين به مقدسات مسلمانان به آزار و اذيت آنان پرداختند (آلتونداغ،
.(VII/236 ابراهيم پاشا با تأمين امنيت راهها، تجارت داخلى و خارجى را رونق
داد به طوري كه پارچههاي انگليسى از طريق سوريه به بينالنهرين و ايران
حمل و كالاهاي هيد و ايران از همين راه به اروپا ارسال مىشد، ساختن
آباديهاي جديد را تشويق كرد و بدويان را تخته قاپو نمود و مليت فربى را
تقويت كرد (مذكرات، 16-17). ابراهيم پاشا در زمينة كشاورزي نيز به اصلاحاتى
دست زد، از جمله بر مقدار زمينهاي زراعى افزود و كمبود نيروي انسانى در
كشاورزي را در آناتولى به ويژه شهر آدانا با آوردن «فلاحين» عرب از سوريه
كه به كار كردن در هواي گرم عادت داشتند، جبران كرد. همچنين با آوردن بذر
جو و تخم پنبه از مصر و قبرس به اصلاح كشت اين محصولات در آدانا همت
گماشت (YA, I/32) تأسيس نخستين چاپخانه در 1250ق/1834م در لبنان، ايجاد
مدارس ابتدايى و متوسطه از جمله اصلاحات وي در زمينة آموزش است. در تمام
مدارس آموزش به زبان عربى بود (مذكرات، 16-17؛ لوتسكى، 111)، اما خوشحالى و
رضايت مردم از اين اقدامات، ديري نپاييد. ابراهيم كه مىدانست دولت
عثمانى موقتاً از سوريه چشم پوشيده است، براي مقابله با حملة احتمالى
سلطان به تدارك نيرو و تهية اسلحه و ساختن استحكامات پرداخت. از سويى ديگر
محمدعلى پاشا نيز به منظور تأمين مخارج سپاه و كارهاي عمرانى، با صدور
فرمانى خطاب به ابراهيم، از او خواست كه انحصار ابريشم، اخذ ماليات سرانه
به نام «فَردة»، خلع سلاح و سربازگيري اجباري را به موقع اجرا بگذارد
(مذكرات، 67؛ آلتونداغ، .(VII/239 انحصار ابريشم، بنية مالى توليدكنندگان و
بازرگانان اين كالا را آنچنان تضعيف كرد كه عدة زيادي از هستى ساقط شدند
(آلتونداغ، همانجا). ماليات فردة نيز از تمام افراد بالاتر از 14 سال گرفته
مىشد و ميزان آن از 15 تا 500 قروش بود. در اخذ اين ماليات آنچنان سختگيرى
مىشد كه مردم آرزوي مرگ مىكردند (مذكرات، همانجا). در برابر سربازگيري،
مردم مقاومت نشان دادند به طوري كه با بريدن انگشت و يا كور كردن چشم از
سربازي فرار مىكردند (آلتونداغ، .(VIII/240
رفتار خشن و ظالمانة ابراهيم پاشا در سراسر سوريه و لبنان قيامهاي ضدحكومتى
متعددي را به وجود آورد كه مهمترين آنها قيام دهقانان دروز در حوران است
(1253ق/1837م). آنان با سنگرگيري در منطق كوهستانى و اتحاد با دروزيهاي
وادي التيم (شدياق، 2/220 و بعد) نيروهاي ابراهيم پاشا را به ستوه آوردند
(كردعلى، 3/60-63). سرانجام وي با مسموم كردن چاهها، آنان را وادار به
تسليم كرد (لوتسكى، 112). از سوي ديگر محمدعلى پاشا از دولت عثمانى خواست
كه حاكميت موروثى سرزمينهاي تحت ادارهاش را به رسميت بشناسد. باب عالى
حكومت او بر مصر و عكاوطرابلس را به رسميت شناخت، اما از او خواست كه سوريه
و آدانا را به عثمانى بازگرداند. محمدعلى نيز از فرستادن ماليات نخودداري كرد
و خود را مستقل خواند. (كارال،.(V/140 به اين ترتيب، اوضاع آشفته سوريه و
خودداري محمدعلى پاشا از پرداخت ماليات، به دولت عثمانى كه منتظر فرصت
بود، اجازه داد كه برضد محمدعلى و ابراهيم اقدام كند. محمود دوم، اين بار
حافط احمد پاشا را به فرماندهى سپاه برگزيد. او بعد از عبور ناز فرات در ناحيه
بيره جيك، در صحراي نَزيب (نصيبين) با لشكر ابراهيم پاشا رو به رو شد. (16
ربيعالا¸خر 1255ق). ارتش عثمانى به سبب ناآزموده بتودن افرادش، ظرف چند
ساعت از هم پاشيد، هزاران نفر كشته تو اسير شدند و 160 قبضه توپ نيز از دست
دادند (كارال،V/140-142؛ كردعلى، 3/63 -64).به اين تربيب ابراهيم پاشا براي
دومين بار پايتخت عثمانى را مورد تهديد قرار داد. در همين هنگام محمود دوم
درگذشت (17 ربيع الاخر 1255ق) وفرزندش عبدالمجيد بر تخت عثمانى نشست
(سلطنت: 1255-1277ق/1839-1860م). ابراهيم پاشا كه نگران دخالت دولت روسيه
(طبق مفاد عهدنامة ختونكار اسكلهسى ) در امور عثمانى بود، بهباب عالى پيشنهاد
صلح داد. از سوي ديگر دول اروپايى نيز كه از گسترش اختلافات مصر و عثمانى
بيم داشتند، در 15 جماديالاول 1256ق توافقنامهاي را در ليدن به امضا
رساندند كه طبق مفاد آن ادارة امور مصر و جنوب سوريه و عكا به محمدعلى پاشا
واگذار مىشد و براي پذيرفتن ممفاد آن 10 روز به وي ممهلت داده شده بود،
اما وي از پذيرفتن عهدنامه خودداري كرد (كارال،.(V/189-199 سرانجام، تهديد
ناوگان بريتانيا و عمليات آن در سواحل سوريه و لبنان (قطع اميد مبر از كمك
دولت فرانسه و نيز گسترش روزافزون قيامهاي ضد مصري در نابلس، حِبرون و
غيره، محمدعلى را وادار به پذيرش مفاد عهدنامه ساخت (كردعلى، 3/63؛ كارال،
و دولت عثمانى نيز طى فرمانى حكومت او را به رسميت شناخت (كارال، همانجا).
ابراهيم به دستور پدر سوريه را تخليه (5 ذيقعدة 1256ق) و به جانب مصر جركت
كرد. سپاه مصر، هنگام بازگشت، نيمى از نفرات خود را بر اثر گرسنگى، وخستگى
مفربط از دست داد (?A, V(2)/904). پس از اين كشمكشها ابراهيم همّ خود را صرف
آبادي و تأمين امنيت مردم مصر كرد و مدت 7 ماه نيز به سبب اختلال حواس و
سالخوردگى پدرش نيابت حكومت مصر را بر عهده گرفت (اووزتونا، .(VII/32
ابراهيم در 60 سالگى و قبل از پدرش در گذشت و در مقبرة خانوادگى در جوار مرقد
امام شافعى به خاك سپرده شد.
ابراهيم پاشا در تمام كارها و طرحهاي پدر يار و مددكار و بازوي تواناي او بود.
وي سربازي شجاع و با انضباط بود كه پيروزيهاي نظاميش حكومت محمدعلى را
استحكام بخشيد. ابراهيم مانند پدر شيفتة فرهنگ و تمدن اروپايى بود و بيش از
پدر كآرزوي استقلال مصر را داشت. او حتى مىخواست كه با فتح استانبول و
انقراض دولت عثمانى، خلافت را نيز به مصر انتقال دهد (كارال،.(V/140 به
پاس خدمات ابراهيم، مردم مصر همانطوري كه به محمدعلى لقب «كبير»دادند، او
را نيز به عنوان پايهگذار وحدت عربى به «فاتح» ملقب ساختند، IA) همانجا).
نقش مهر او «سلام على ابراهيم» بود (مَردَم بك، 121). ابراهيم 3 پسر به
نامهاي احمد، اسماعيل و مصطفى فاضل داشت كه احمد فؤاد اول و فاروق اول،
اعضاي خانوادة سلطنتى سابق مصر پسر و نوة اسماعيل بودند (زامباور، 167).
مآخذ: جبرتى، عبدالرحمان بن حسن، عجائب الا¸ثار فى تراجم الاخبار، بيروت،
دارالجليل؛ جودت، احمد، تاريخ، استانبول، 1309ق/1891م؛ زامباور، ادوارد رينر،
نسب نامة خلفا و شهرياران، ترجمة محمدجواد مشكور، تهران، 1356ش؛ سپهر،
محمدتقى، ناسِخالتواريخ، به كوشش جهانگير قائممقامى، تهران، 1337ش؛شدناق،
طنوس، اخبار الاعيان فى حبل لبنان، بيروت، 1954م؛ شهابى، حيدراحمد، لبنان
فى عهد الامراء الشهابين ( الغرر الحسان فى اخبار ابناء الزمان )، به كوشش
اسد رستم و فؤاد افرام بستانى، بيروت، 1984م؛ غزاوي، عباس، تاريخالعراق،
بغداد، 1373ق/1954م؛ كردعلى، محمد، خطط الشام، دمشق، 1403ق/1983م؛ قاموس
الاعلام؛ لوتسكى، و.، تاريخ عرب در قرون جديد، ترچمه پرويز بابايى، تهران،
1356ش؛ مذكرات تاريخية عن حملة ابراهيم پاشا على سوريا، به كوشش احمد غسان
سبانو، دمشق، دارقتيبه؛ مردم بك، خليل، اعيان القرن الثالث عشرفى الفكر و
السياسة و الاجتماع، بيروت، 1977م؛ مكى شبيكه، السودان عبر القرون، بيروت،
1965م؛ نوار، عبدالعزيز سايمان، داود پاشا والى بغداد، قاهره، 1387ق/1967م؛
نيز:
Altundag, Sinasi, X Kavalah Mehmet Ali pasa'nin suriye, de Hakimiyeti Esnas o
nda tatbik Ettigi Idare Tarz n ,Belleten, Ankara, 1944; Karal, Enver ziya,
Osmanh Tarihi, Ankara, 1983; Oztuna, yilmaz, Buyuk Turkiye Tanhi, Istanbul,
1983; YA.
علىاكبر ديانت